ترجمه از انگلیس: مهناز بدیهیان پادشاه فقید یک جامعه خاص ده سگ وحشی داشت. […]

  پانیذکم خوش آمدی قدمت بر آیینه ی چشمم عطر سینه ام شدی صدای تو […]

سی تابوت در یک میدان خیالی نویسنده: ترانه جوانبخت دیگر نمی‌خواست سیگاری باشد. دوست نداشت […]

  انارهای خوش آب و رنگ فرو می ریزند به خنکای چاه ساکت  انارها پیچ […]

برگزیده ای از مجموعه ی “شن”/ مهناز بدیهیان هیتلر گریه میکرد   چنگیز عاشق می شد […]

  آنجا بودم کنار سکوت مردی تنها روی ساز های سخنگو زندگی می رقصید در […]

      . یادش گرامی. به یاد همکار عزیز و یار و یاور ماهمگ  ، […]

ابوالقاسم پاینده منتشر شده درکتاب هفته شماره پنج این قصه را در ایام جنگ برلن در […]

«حفره‌های خالی چشمانش» خيلی اتفاقی سر از خانه‌شان در آورده‌ام. پدرش سالها مريضِ دكتری بوده […]