وفای سگ/ترجمه از انگلیس/مهناز بدیهیان

آوریل 052022
 

 
ترجمه از انگلیس: مهناز بدیهیان

پادشاه فقید یک جامعه خاص ده سگ وحشی داشت. او از آن ها برای شکنجه و خوردن هر یک از خدمتکارانش که اشتباهی می کردند استفاده می کرد. یک روز یکی از خدمتکاران نظر ی داد که اشتباه بود و پادشاه اصلاً از آن خوشش نیامد. پس دستور داد که بنده به سوی سگ ها پرتاب شود.

خدمتکارگفت: من ده سال به شما خدمت کردم و شما این کار را با من می کنید؟ لطفا ده روز قبل از اینکه مرا به آن سگ ها بسپارید به من فرصت دهید!» پادشاه موافقت کرد.

در آن ده روز خدمتکار پیش نگهبان سگها رفت و اجازه خواست که از سگ ها بمدت ده روز نگهداری کند. نگهبان متحیر شد ه بود اما موافقت کرد و خدمتکار شروع به تغذیه سگ ها /تمیز کردن و نظافت آنها شد و انواع راحتی ها را برای آن ها فراهم کرد.

هنگامی که ده روز به پایان رسید، پادشاه دستور داد که خدمتکار برای مجازات به سوی سگ ها پرتاب شود. وقتی او را بسمت سگها پرتاب کردند ، همه از دیدن سگ های سیاه که فقط مشغول لیس زدن پای خدمتکار شدند شگفت زده شدند!

پادشاه، از چيزي که ميديد، درهم و برهم شد، گفت،

“چه بلايي سر سگ هام اومده؟”

خدمتکارجواب داد: من فقط ده روز به سگ ها خدمت کردم و خدمتم را فراموش نکردند. با این حال من به مدت ده سال به شما خدمت کردم و شما همه را فراموش کردی،!”

پادشاه متوجه اشتباه خود شد و دستور داد که خدمتکار آزاد شود.

این پیامی است برای همه کسانی که کارهای خوب را فراموش می کنند .یک فرد به محض اینکه مرتکب اشتباهی میشه / تاریخچه ی روابط گذشته و مهربانی های آن فرد را در نظر نمی گیریم و همه ی محبت های فرد را فرموش می کنیم و فقطمی چسببیم به اشتباهی که از آن فرد و یا دوست قدیمی سرزده.





















متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2024 MahMag - magazine of arts and humanities