سعید دوباره می شود/مهناز بدیهیان

آوریل 082012
 

سعید دوباره می شود
بیاد همه ی آنها که..

زن دوباره می شود
و ساقهای پیرو چروکیده اش
راست می شود، صاف وسبز
وسفیدی موهای خشگ و ریخته اش
می روید گیسو به گیسو برنگ شبق

زن دوباره می شود

و باغچه دلش نمی گیرد از بی دانه گی
از تهاجم برگهای خشگ
جوانه ها سر بر می آورند
و زندگی از نودوباره می شود

گلهای پژمرده، ریخته روی سفره ی ترمه
بر می خیزند،سبزوسرخ و عنابی
و می نشینند بر ساق سبز درخت

مادرم در زیر خاک سرد و ساکت شهر اصفهان
مشغول جمع آوری سلولهای خشگ شده ی زنان جهان می شود
و می آید با هیبت زن دوباره

زن دوباره می شود به جاودانگی
به گیسوی مشعشع آفتاب
به نمیردآنکه دلش زنده شد بعشق

یادمان نرود که زمان بعقب بر می گردد
و پاره های تنمان دوخته می شوند
و شب هامان روز روشن
و سرزمین عقرب زده ی ما
خالی از التهاب می شود
و دشت هامان پر از اقاقیا

سعید سلطانپوربر می گردد از زیر خاک
از زیر گلوله ، از زندان اوین
و می رود بحجله گاه عروسیش
سعید دوباره می شود

خون لبان ندا پاک می شود
آسفالت خیابان مخمل می شود
و چشم های ندا دوباره می شود
بر می خیزد و کنار خیابان می ایستد
و شعار می دهد به آفتاب
به نوروز
به باغچه ی پر گل حیاط مادرش
و به مردمی که او را صدا زدند

مرگ جاودانه نیست
زندگی است که دوباره می شود
دوباره

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2024 MahMag - magazine of arts and humanities