سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
خانه برای فروش
رضا بی شتاب
– چراغِ این خونه همیشه روشن بود؛ خواب و بیداری نداشت؛ همیشه روشن بود
زنی می آید-مهناز بدیهیان
زنی می آید
که روزی” ویرجینیا ولف” از او پا گرفته است
زنی که راز مریم و مسیح را خوب می داند
ناصر مقدسی
«مهدي اخوان ثالث و ارابه ي سهمگين زمان»
روخوانی سهرابکُشی
شاپور احمدي
روخوانی سهرابکُشی
ویلون پدر /
/مهناز بدیهیان /برای پرواز نابهنگام دکترابولفضل سهیلیان. پزشگی هنرمند
چگونه باید دستان تو را در انتظارهیچ تصور کرد
آنهم دستان مردی که غبار از چهره ی موسیقی پاک می کرد
ومرحمی داشت بر پوست رنجور زنان دردمند
فرهیخته ای وطن پرست بنام مصدق
مصدق:
اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا
دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟
مظاهر شهامت
مرده ایی که من دوستش دارم
باز هم بلد است
رو به سوی سایه های گریزپا
شاپوراحمدي /RUBEN DARIO
روبن داريو :
دلربا به سان دلرباترين عسل يوناني