مراسم خاکسپاری مرضیه /سیامک ستوده

دسامبر 072010
 

مراسم خاکسپاری مرضیه با حضور انبوده اعضا و هواداران مجاهدین و دوستداران او در پاریس برگزار شد. جنازه ی او در میان فریادهای شوم الله اکبر، همان خدائی که هزار و چهارصد سال است جنایت می کند و زندگی
مردم در ممالک اسلامی، منجمله ایران را، تباه کرده است، تشییع شد و به شیوه منحوس اسلامی و در قیل و قال صدای اذان که چیزی جز اعتراف به بندگی انسان به یک موهوم خیالی، بی رحم و شکنجه گر و اطاعت کور کورانه نسبت به او و فرستاده اش نیست، به محل دفن حمل شد. صحنه این مراسم واقعا تهوع آور بود. هیچ تفاوتی با مراسم حزب الهی ها نداشت. انگار که یک مشت حزب الهی عقب افتاده در ایران جنازه یکی از سردمداران خود را تشیع می کنند. دعاخوانی و قران خوانی با صدای خود مرضیه نیز که بعد از آن شروع شد، کمتر حیرت انگیز نبود. واقعا رقت آور بود که هنرمندی، گیرم بی نهایت باهنز و پر قدرت، زندگی ی این چنین پر نوسان و تناقض آمیزی داشته باشد. با تمکین و تمتع از نظام ارتجاعی ی سلطنت شروع و به پناه بردن به یک سازمان ارتجاعی و تبلیغ مذهب، این سیاهترین پدیده ی ضد بشری، به پایان برساند.
اما رقت آور تر مصاحبه خانم شاکری، هنرمند انقلابی، با بی بی سی و سخنان تناقض آمیزی بود که وی در مدح مرضیه ابراز داشت. او با کمال تعجب از مرضیه بعنوان خواننده مردمی و از صدای او بعنوان صدای آزادی و صدای مردم یاد کرد. معلوم نیست به چه دلیل باید از مرضیه که نیمی از عمرش را به مماشات با رژیم سلطنت، و نیم دیگر را به توسل به یک جریان ارتجاعی و ضد مردمی و تر و خشگ شدن در دامن آن گذرانده است، لقب مردمی داد؟ آیا بخاطر اینکه او بر خلاف عشقی ها و تختی ها در تمام دوران دیکتاتوری شاه سر تعظیم بر آستان قدرت او سائید؟ یا صرفا بخاطر اینکه در میان مردم هواداران زیادی داشت؟ اگر از نظر خانم شاکری هواداری در میان مردم می تواند دلیل مردمی بودن شخص باشد، پس چرا ایشان از خمینی بعنوان یک رهبر مردمی نام نمی برد؟ و از این بدتر، چگونه می توان از او بعنوان صدای آزادی و صدای مردم نام برد؟ بخاطر پیوستن اش به مجاهدین که هنوز به قدرت نرسیده، در سرکوبی مخالفین و خفه کردن آزادی، گوی سبقت را از همگان ربوده است؟ یا بخاطر اذان خوانی و قران خوانی اش که چیزی جز قرار دادن صدا و هنرش در خدمت ضد آزادی ترین و ضد مردمی ترین بانگ مذهبی نیست؟
خانم گیسو شاکری در ادامه گفتارش اظهار داشت: “مرضیه بر اساس آرمانهایش که انتخاب خود او بود به مجاهدین پیوست و ما باید به انتخاب او احترام بگذاریم” اولا، اگر او آرمانی داشت، یعنی آرمانی انسانی، هیچگاه به جریان سیاه مجاهدین نمی پیوست. ثانیا، چه کسی گفته است که ما باید به انتخاب دیگران، منجمله او احترام بگذاریم. آیا شما به انتخاب یک بسیجی و لباس شخصی به پیوستن به نیروهای سیاه و سرکوبگر نظام نیز احترام می گذارید؟ مگر آنها هم انتخاب خود را آزادانه و بر اساس آرمان اسلامی خودشان انجام نداده اند؟
تازه خانم شاکری پس از این اظهارات سؤال برانگیز خود کوتاه نیامده برای ما نتیجه گیری می کند که “هنر باید در خدمت مردم باشد.” عجبا، این یکی را دیگر ما نمی دانستیم!!! بخصوص که در ادامه، ملاک مردمی بودن یک هنرمند را صرفا قرار گرفتن وی در برابر دولت می داند. واقعا تعجب آور است که کسی مانند خانم شاکری که از جمله روشنفکران انقلابی جامعه ما محسوب می شود، ملاک مردمی بودن یک فرد را مخالفت اش با دولت حاکم، بدون توجه به اینکه این مخالفت و مبارزه از چه موضعی می باشد، بداند. چون در اینصورت، قرار گرفتن خمینی در برابر دولت شاه، و کروبی و موسوی و حتی امثال ریگی و امثالهم نیز در برابر دولت احمدی نژاد باید ملاک مردمی بودن آنها تلقی گردد. و از همه جالب تر اینکه خانم شاکری در پایان معترضانه شکوه می کند که اگر ما بخواهیم هنرمندان را بر اساس تفکرات سیاسی شان قضاوت نمائیم، خودمان قدم اول در مسئله سانسور را بر داشته ایم. فکر می کنم در این مورد نیز خانم شاکری به کجراه می رود. چون ما همانطور که هنزمند بودن فرد را بر اساس هنرش (همانطور که منهم در بالا از او بعنوان یک هنرمند پرقدرت یاد کردم) قضاوت می نمائیم، همین طور مردمی بودن و صدای آزادی خواندنش را نیز که اموری کاملا سیاسی اند، بر اساس تفکرات سیاسی اش قضاوت می نمائیم. معلوم نیست چرا خود خانم شاکری که با تبدیل مرضیه به صدای آزادی نسبت به او دست به یک قضاوت کاملا سیاسی می زند، اینکار را، بزعم خود، سانسور نمی داند، ولی ما که او را بخاطر پیوستن اش به یک سازمان سیاسی ی ارتجاعی سرزنش می کنیم به سانسور وی متهم می کند. سیامک ستوده

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities