زنی می آید-مهناز بدیهیان
اکتبر 312011
پرنده باید بود
کوچک و رها
پرنده ای که جهان زیر بال آزادش
کوچک است بقدر قرص نانی
که سیر می کند گرسنگی شب را
جهان کوچکی که در خود تکرار می شود
کوچک آنقدر که
از پشت این پرده های کهنه مدام زنی می آید
که نوزاد کلوپاترا بوده است
زنی می آید
که روزی” ویرجینیا ولف” از او پا گرفته است
زنی که راز مریم و مسیح را خوب می داند
زنانی می آیند که با دختران هیتلر به بازار رفته اند
جهان کوچک است و ما تکرار می شویم
و دختری بنام لیلا مدام زاده می شود
با شاخه ی گل سرخی بر بلندای گیسوان ملتهبش
ومن فکر می کنم ازنواده گان آتشم، گبرم
که شعله ای مدام از دلم زبانه می کشد
آی
دختران آفتاب و آتش
دختران سرزمین های دوردست
ما مادران این جهان کوچکیم
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.