جهانگیر پازوکی

سپتامبر 112011
 

صدایت می کنم ایران

جوابم را بده

صدایت می کنم ایران
جوابم را بده
من از پاییز می ترسم
من از پاییز می ترسم
که دارد پشت سر فصل زمستان را
من از آن روز می ترسم
من از آن روز می ترسم
رسد عمرم به پایان و نبینم خاک ایران را
به روی خاک تو رویید جسم ناتوان من
به روی خاک تو ایران من وا شد زبان من
به روی خاک تو گهواره ام را تاب می دادند
به روی خاک تو معلوم شد نام و نشان من
سلامت می کنم ایران جوابم را بده
صدایت می کنم ایران جوابم را بده
چه روزو روزگاری شد
عجب گردو غباری شد
چه سنگین انتظاری شد
یکی قربانی خود خواهی جنگ آفرینان شد
یکی از ترس جان در خانه ی بیگانه پنهان شد
کجا پیدا کنم گم کرده یاران قدیمی را
کجا پیدا کنم پاکیزه قلبان صمیمی راا
کجااااا کجااا کجااا

سلامت می کنم ایران جوابم را بده
صدایت می کنم ایران جوابم را بده

سلامت می کنم ایران جوابم را بده
صدایت می کنم ایران جوابم را بده

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities