Sulpicia! / سولپیشیا / ترجمه بفارسی: مهناز بدیهیان

Sulpicia!
این متن از روی ترجمه ی دوست قدیمی مارک برچ ترجمه شده.
مایکل برچ می گوید: اینها ترجمههای من از اشعار سولپیشیا هستند، شاید برجستهترین شاعر زن در روم باستان. اشعار او مرا به یاد سافو میاندازد، که احتمالاً یکی از الگوهای او بوده است
مهناز بدیهیان
سولپیشیا یکی از معدود شاعران زن در روم باستان است که آثارش به جا مانده، و بدون شک برجستهترین آنهاست. او قطعاً بهترین شاعری است که تا کنون کشف کردهام، و وارث شایستهای برای سافو است، اگرچه به اندازه او پرکار نبوده است.
مایکل برچ
شاعران زن دیگری که با امپراتوری روم باستان مرتبط هستند عبارتند از: پریلا ، شاعری لاتین که اووید او را پس از سافو بهترین شاعر میدانست، اما ممکن است یک “دختر نوشتهشده” (scripta puella) و ساختهای مردانه بوده باشد؛ آلیا اودوکیا ، یک امپرس بیزانسی موئرو ، شاعر دیگری از بیزانس؛ کلودیا سوِرا که امروز به خاطر دو نامه ادبی (یکی از آنها ناقص) به یاد میآید؛ اوچریا که تنها یک شعر باقیمانده دارد؛ فالتونیا بتیسیا پروبا ، شاعر مسیحی روم لاتین در اواخر امپراتوری که یک سنتو ویرجیلین برجای گذاشت که بسیاری از سطورش مستقیماً از ویرژیل گرفته شده و با “حداقل” تغییرات همراه است؛ ژولیا بالبیلا ، که چهار اپیگرام باقیمانده دارد؛ و کایکیلیا تربولا ، که سه شعر باقی مانده دارد. همچنین یک سولپیشیای دیگر، معروف به سولپیشیا دوم ، که در زمان سلطنت دومیتین میزیست، و تنها دو خط از اشعارش در تریمتر ایامبیک باقی مانده است.
متأسفانه، به نظر میرسد در روم مردسالار باستان، تلاشی چندانی برای حفظ آثار شاعران زن نشده است!
سولپیشیای اصلی نویسنده شش شعر کوتاه (حدود ۴۰ خط) در لاتین در قرن اول پیش از میلاد بوده است. اشعار او به عنوان بخشی از مجموعه آلبیوس تیبولوس منتشر شدهاند. خانواده سولپیشیا شهروندان مرفه روم بودند و با امپراتور آگوستوس ارتباط داشتند، زیرا عموی او مارکوس والریوس مسالا کوروینوس به عنوان ژنرالی برای آگوستوس خدمت میکرد و در سال ۳۱ پیش از میلاد به عنوان کنسول جایگزین مارک آنتونی شد.
I. بالاخره عشق
اثر سولپیشیا
ترجمه آزاد توسط مهناز بدیهیان
بالاخره آمد! عشق
عشقی که اگر پوشیده میماند،
بیش از آشکار کردن روح برهنهام مرا شرمنده میکرد.
در اشعارم از آفرودیت درخواست کردم
و او معشوقم را به من رساند،
او را نرم و مطمئن بر سینهام جای داد
الهه به وعدههایش عمل کرده است
اکنون بگذارید شادمانیام بازگو شود،
تا نتوان گفت هیچ زنی پاداشش را بهدست نیاورده است
نمیخواهم شهادتم را
به تختههایی بسپارم، حتی آنهایی که امضا و مهر شدهاند
هیچکس نباید اعترافاتم را قبل از عشقم بخواند
اما بیاحتیاطی هم جذابیت های خودش را دارد،
در حالی که خسته کننده است که چهرهات را با شهرت هماهنگ کنی.
امیدوارم همیشه به عنوان معشوقهای شایسته برای عشقی شایسته دیده شوم
II. سفرهای ملالآور، رسیدنهای ناخواسته
اثر سولپیشیا
تولد نفرتانگیزم رسیده، باید آن را
در دهکدهای بدبخت بگذرانم، بدون سرینتوس .
افسوس، شهر گمشدهام! آیا برای دختری مناسب است: آن ویلای روستایی
در کنار رودخانهای سرد که مزارع آرتیوم را میپوشاند؟
آرام باش، عمو مسالا ، سرپرست پرشور من!
همیشه رسیدن خویشاوندان خوشایند نیست، میدانی
ربوده شده، دور از شهر محبوبم
آنجا افسرده خواهم بود، زندانی ذهن و احساساتم،
این گروگانگیری مانع از تصمیمگیری خودش میشود
آرتیوم شهری در توسکانی، شمال روم است. این احتمالاً محل یا نزدیکی ویلای مسالا بوده است
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.