شعر از حسین فرخی
مارس 222020

به این تاریکی دل نمی بندم
که می گویی پیرشده
دستت رابده تا ببوسم
ودیگر خیال نکن
می توانم
ازاین خط های افتاده گوشه ی لب
دست بکشم
یا این چاله هارا
ول کنم دراطرافت
تاریکی آن قدرها هم که می گویند
تکان دهنده نیست یاآلوده
اعتراف می کنم
یک اسم عوضی بیشترنیست
دستت رابده
طعم خوبی دارد دراین فضای عمومی
می بوسمت دروقت بیدارباش
وخط ها رژه می روند
دراردوگاهم
ودستم همین جای تهران می افتد
باید عطری بزنم جان؟
چه قدرمانده لباسم راعوض؟
تاریکی انقلاب هم برای خودش
حالی دارد
آدم هوس می کند
همه ی این خاک وخل را یک کاره
بترکاند
بعد ها؟
آدم آدم است دیگر.
۲بایاد علیشاه مولوی
یکی از گوش هایش را
دوباره می آورد درکادر نزدیک تر
بعد صدای شوپن را درمی آورد
من به شماعلاقه خاصی دارم
وگرسنه ام
به سرم زده بایک سرخ پوست
کمی عشق بازی کنم
بعد
از گوشه ای ازکادر درشت
دست های خسته ای جلومی آیند
وسنگ هارا
که تمرین شکستن کرده اند
دریک پلان تازه
برمی دارد وبا نقش هایی ناروا
درصحنه می ری زد
قابل تحمل هم هست
باید آرام تر بزنی
دریک نمای عمومی
وبعد
بوی زن می پیچد درصدای شوپن
وهمه ی کادر را پر می کند
راحتم بند به بند
یک چیزی بگو
وقت برای مردن نیست.
۳
ازتو دورم
ودیگر هیچ پرچمی
تکانم نمی دهد
دراین همه خاک ریز.
۴
تمام توفان ها را
تو برایم می آوری
جهانم را تو می آفرینی
واز این گوشه ی خاک
نجاتم می دهی
درهوای نا آرام تو
نفس می کشم.
حسین فرخی
اول فروردین ۹۹
تهران
حسین فرخی درمجلات ادبی آدینه،دنیای سخن،کارنامه، گردون،آزماو...سایت پیاده رو شعر چاپ کرده است دوکتاب شعر هم با نام ” ای کاش برایتان تکه ای ابر بودم”و”شب ناممکن”به وسیله ی نشر ثالث منتشر کرده است..

Attachments area
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.