اسمرا لدا/مهناز بدیهیان/m. badihian

آگوست 022017
 

اسمرا لدا

برای مادرم

شیلی 2007

در این سفر تو با منی

و نگاهت همچون گیسوان خورشید

بر سینه ی “اسمرلدا” پاشیده؛

پیوسته سخن می گویی بدون کلام.

هرگز رهایم نمی­کنی

و در پوستم

حس حضور تو را زخم کرده­ام.

تو گویی هرگز از این جهان نرفته­ای!

شاید که آن جهان تنها تخیلی­ ست

و این جهان همه هیچ

کمی دور شو و پنجه­ ی حضورت را

از دهلیزهای قلبم  بردار

در برابرم بنشین، نه در ذهنم

در کنارم بنشین روی صندلی خالی اطاق

روی ملافه­ های کودکیم

و یک بار دیگر پستان پر از شیرت را

بر دهان گرسنه ­ام بگذار.

کجایی که این­ گونه با من نشسته­ ای

و مدام به­ خود می­آیم از صدای غیبت تو ؟

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities