پنجه­ ی حضور / مهناز بدیهیان

آگوست 152016
 

 

پنجه­ ی حضور

برای مادرم

 

در این سفر تو با منی

و نگاهت همچون گیسوان خورشید

بر سینه ی “اسمرلدا” پاشیده؛  

پیوسته سخن می گویی بدون کلام

 

تو هرگز رهایم نمی­کنی

و در پوستم 

حس حضور تو را زخم کرده­ام

تویی که گوییا هرگز از این جهان نرفته­ ای  

شاید که آن جهان تنها تخیلی­ ست

و این جهان همه هیچ

 

کمی دور شو و پنجه­ ی حضورت را

از دهلیزهای قلب من بردار

در برابرم بنشین، نه در ذهنم

در کنارم بنشین روی صندلی خالی اطاق  

روی ملافه­ های کودکیم

و یک بار دیگر پستان پر از شیرت را

بر دهان گرسنه ­ام بگذار

 

کجایی که این­ گونه با من نشسته­ ای

و مدام به­ خود می­ آیم از صدای غیبت تو؟   

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities