چشمان آنا بل / مهناز بدیهیان

آگوست 052016
 

چشمان آنا بل

 مهناز بدیهیان

از دروازه­ های شهر که می­گذشتم  
تصویر فقر به حیرتم واداشت؛
صدای وحشتی بود  
که در کوچه­ های بیگاری
.از گلوی تنگ “خوزه” بیرون می­پرید
درخت­ها چه کدر بودند   

با چند بیل و کلنگ که بر تنشان تکیه کرده بود
 

پشت دروازه­ های شهر
آواز غمزده­ ا ی در گلوی شب پیچید
از آن طرف سیم خاردار
پنجه­ های خونین تمدن
 که از سفریبر سیر جهان برمی­گشت ،  

نگاره­ ای بود  
بر دامان عروسان  
از خون مردان بر باد رفته

از تو می­پرسم
جیره­ ی آمدن به این جهان را
چه کسی تقسیم کرده است  
که سرمه­ ی چشمان “آنابل” غبار غم است

و “مادونا” از بهشت سیر     

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities