می پرسم از قلبم/Mahnaz Badihian/بدیهیان

آوریل 052016
 

 

می پرسم از قلبم

که آیا از اینهمه سال طپیدن خسته نیستی؟

از این جریان دیوارهای خونی

از خون دل

از طپیدن ، از طپش

از رفتن، آمدن

و گاه دویدن بی هیچ ایستی

اگر آهن بودی ساییده بودی

اگر چوب، پوسیده بودی

قلبم، قلب نازکم

در چمبره های تو چه معجونیست

که بعد از اینهمه سال

آرام در سینه ام دراز کشیده ای

و انگار خون دلی نیست

انگار غرشی جریانی نیست

و انگار همین امروز

تو را با وسواس ساخته اند

و با دقت در سینه ام کاشته اند

قلبم

قلب طپنده ام تا کی در سینه ام

در امتداد چمبره هایت

در این راستا در این سکوت خواهی طپید؟

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities