دو شعر از سودابه مهیجی
با خیرگی به روی تو و زل زدن به ماه
لبریز آسمان شدم و ابرهای آه
لبریز از ستاره ی بختم که می کشد
سوسوزنان مرا به شبِ هر طرف گناه
ای صورت نجیب فلک ! عصمت محال !
ای طالع گناه همیشه ! مرا بخواه!
تاریکِ بخت گمشده را سر به راه کن
با چشمکانِ هر شبه در کورسوی راه
شاید مرا دوباره به خاطر بیاوری
در پلکی از رصد شدنِ بارها نگاه
در قصری از بروج خوش آوازه ی فلک
شاید بهشتِ روشنِ اردی بهشت ماه
آن وقت همقران تو باشم که قرن هاست
تنها به نامی از تو خوشم… عشقِ گاه گاه !
ای اخترِ سعادتِ از دور ! شب به خیر!
من میروم به بستر تنهای بی تو … آه …
…….
بر لب بیار وسوسه های نگفته را
اقرار کن شراره ی دردل نهفته را
طعم من ازدهان تو ناگاه سر زده
حاشا نکن دوباره کلام شنفته را
مهمان من ! بد است دم در …شتاب کن _
آغوشم این سرای مهیا و رُفته را
وارد شو و ببند در خانه را سپس
با بوسه مُهر کن دلم این قفل سُفته را
تا گل بدزدی از تن این باغ ، خواب کن
سر شاخه های خسته ی امشب شکفته را
فردا که شد دوباره در ین بستر خمار
بیدار کن به بوسه زیبای خفته را …
…
–mohayeji.persianblog.ir
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.