شعر کمون / وزیر فتحی( رهیاب
کمون
ما اسیران ِ نا بسامانیم شهربند ِ نظام ِ زندانیم
بندگانیم و اختیاری نیستتخته بندان ِ امر و فرمانیم
بنده را نام خویشتن نبود هرچه ما را دهند نام ، آنیم (۱)
قرن ها رفته است ومیگویند خس و خاشاک این گلستانیم
بردگانیم و زنده ایم به مزد چرخ گردان چرخه ی نا نیم
اجتماع یست گرگ ومیش آئین برّه ی زار این شبانانیم
تلخ کامیم و ارچه تیره حیات عسل ِ کام ِ کامکارانیم
اسب سر مایه تخت میتازد ما هم این خیل راه سازانیم !
تا به کی تحت اینچنین خفّت تا به چند این میانه درمانیم ؟
وقت آنست عزم کار کنیم
کمون خویش بر قرار کنیم
ما چو تا آدم ِ دو پا رفتیماز بسا جبر ها فرا رفتیم
در شکستیم حصر جاذبه را و سر انجام تا سما رفتیم
دست در کار ِ خلقت و فعّال تا ز تقدیر هم فرا رفتیم
کار کردیم و ساختیم و ببین تا کجا ؟ تاخود ِ خدا رفتیم
این گذرکرده ازاسارت خویش رفت و میگفت: تارهارفتیم
ای دریغا که همزمان اما لحظه – لحظه به قهقرا رفتیم
پای این معبد ِ الهه ی پول همچو قربانیان ، فدا رفتیم
ما در آئینه ، خود ، نمیبینیم نیست این آشنا (!) کجا رفتیم ؟
وه چه بیگانه است این تصویر ما کجائیم و خود ، کجا رفتیم ؟
ما در این نظمِ آدمیکش چون تا به سر حدّ ِ انتها رفتیم
وقت آنست عزم کار کنیم
کمون خویش بر قرار کنیم
وقت آنست دست بکار شویم آفرینندگی ست ، یار شویم
از مُحاق زمان برون آییم همچو خورشید ، آشکار شویم
ظُلُمات است و زمهریر ،آری خیز تا باز ، نور و نارشویم
حقه بازان سلطه د ر کارند تا دگر بار سایه وار شویم
سفله گانند و باز می خواهند کز فرایند ، بر کنار شویم
ما پراکندگان و بسیارا ن بهم آییم و در شمار شویم
هرکسی جبهه ای فرا آورد طبقات اند ، هوشیار شویم
هرکسی پرچمی فرا افراشت ما ،علمدارِ اهل کار شویم
ما که دلداده ی یگانگی ییم پایبندان این قرار شویم :
وقت آنست عزم کار کنیم
کمون خویش بر قرار کنیم
ای نمایندگان کار،به پیش د وش با د وش ودر کناربه پیش
ای شما عاشقان آزادی ای همه چشم انتظار، به پیش
ای پراکندگان ِ بسیاران بیشمارید ، بیشمار به پیش
زیرو زاران این خزان طویل تا خود خانه ی بهار به پیش
حال کز ساحل نگاه بشر سو سویی گشته آشکار ،به پیش
ما دراین راه ، راهی ورهیاب با شکیبی به کوله باربه پیش
ور چو خارا ، نسیمی و لورکا سایه ی دار و تیرباربه پیش(۲)
وقت آنست عزم کار کنیم
کمون خویش بر قرار کنیم
آبان ۸۸ – رهیاب
————————
پاورقی :
۱- ۱- بیتی از سعدی – دیوان – غزلیات
۲- ۲- ویکتور خارا ، عمادالدین نسیمی فدریکو گارسیا لورکا
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.