بهروز عسکرزاده/رقص شوم

شاید … بهروز عسکرزاده
آرامگاه جانم شاید جایی کنار رودی باشد
تا گذر بی بیم آب را بنگرد
یا گذر بی دغدغه ی کولی ها را
چه سراسرِ عمر
بی بیم نبوده ام و
بی دغدغه گی بهره ام نشد.
*
شاید جانم در گوشه ی دبستانی آرمنده شود
که از چشمه ی جوشان شادی های دل انگیز کودکانه
مشتی بنوشد
تا عطش عمری را فرو نشاند
چه همه ی عمر در پی اش دویدم و نرسیدم.
*
شاید جانم بر پله ی خورابه ای متروک
رهپا نشیند
که دور̊مرگ̊ پیری بر او فرود آید و پرده گشاید
و به کیمیای جانی
ژرفای شگرف بنماید
چه در همه عمر به پرده بوده است.
*
شاید جانم
در محفل مغانه ی خراباتیان عاشق جانی
به تماشا نشیند
“که آنجا گدایی به شاهی برابر نشیند”
تا مرهمی باشد
بر زخم نفرت سوزانم از نابرابری.
*
شاید جانم وردست چلنگری شوریده جان شود
که زنگ ناقوسها را بزداید
چه دیرزمانی ست آوایشان فرو مرده ست.
*
شاید جانم با فریاد نابریده ای آرام گیرد
که از بام تا شام با زِلّه ها سر دهد
چرا که عمری
از سکوت ناگزیر در رنج بوده ام.
*
شاید جانم نمازبَران
بر برگ نیلوفری آبی آرام گیرد
چه بس سالیان
در شوره کات خشکیده مانده است.
*
شاید جانم …
………………………………………………………………………………………………..
- “رهپا” rah-pâ : برگردانی است از واژه ی مرکب گیلکی: راپا râ-pâ = رافا râ-fâ به معنی: پاس دهنده ی راه، راه نگر، دیده به راه؛ که به مفهوم : چشم انتظار و منتظر هم بکار می رود. این واژه (رهپا) در زبان فارسی نیز – به ویژه در شعر – می تواند به همان معنی بکار رود.
- شوره کات šurehkât : شورستان، شوره زار. در گیلکی šurǝkât به زمینی گفته می شود که نتوان بدان آب بُرد.
رقص شوم بهروز عسکرزاده
نابريده در كار رقصی شوميم :
چون دانه های سپند
بر گل های فروزنده ی آتش!
نابريده در كار رقصی شوميم :
همچون برهنه پايان
بر شنزار سوزان تنگنا
بی سايه سار امن.
نابريده در كار رقصی شوميم :
چون ماهيان جدا شده از آب
كه در خشكی جست و خيز می كنند.
نابريده در كار رقصی شوميم …
نفرين بر آنان
كه زندگی را از مردم می ربایند!
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.