اعتراف/ پابلونرودا

جولای 012012
 

اعتراف
شاعر: پابلونرودا
ترجمه : مهناز بدیهیان

اعلام ميکنم که گناهکارم
چرا که با دستهايي که به من داده اند
جارويي نبافته ام

چرا جاروئي درست نکرده ام؟
اين دستها را چرا به من دادند
چه فايده اي داشته اند
اگر تنها کاري که کرده ام
تماشاي آميختن دانه ها بوده است
و گوش سپردن به باد

چرا گرد نياوردم ني ها ي جوان را
از نيزار
آنهنگام که سبز بودند
آن دسته هاي نرم را نچيدم
تا بخشکند،
تا آنها را به هم ببافم
در بافه هائي زرين
و به آن دامنهء زرد بکوبم
تا جارويي بسازم براي روفتن کوره راه
راهي که چنين ادامه دارد

چگونه زندگي من گذشت
بدون ديدن، ياد گرفتن،
بدون گردآوردن و بهم آميختن نخستين چيزها ؟
براي حاشا کردن، بسي دير است
من وقت داشتم
اما
دست نداشتم

پس چگونه بزرگي را نشانه مي گيرم
اگرهرگز نتوانسته ام جارويي بسازم
حتي يک جارو
حتي يکي

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities