الیاس قنواتی

جولای 092011
 

” از آنچه باد برایم می آورد ”
این شعر به اسم ، به صفت ، به اشاره به ضمیری که تویی (به زیبا کرباسی )

قلکی با لب های درهم
که نگاهم می کند ، برمیگردد پشتش را نشان می دهد
می گوید ببین چگونه پاره شدم
و می افتد

تخته پاره ای رنگ پریده ، ورم کرده
میگوید فکر می کردم خیلی راه رفته ام
رنگ ها که عوض می شدند
نور که بازی ام می داد
حالا چشم بسته ام خالی از نورم
لمس که می کنم یکیست
پاره ای از تختخوابی ام
این را به زن خوابیده روم گفتم
چشمش را بست
لمسم کرد
حالا بگو چیم ؟
معشوقمی مگر نه ؟
و البته . . .

نایلون ها ، دستمال های کاغذی ، لباس ها در باد
می گویند ما بگوییم ؟
می گویم نه
چشم می بندم – پاره ام و پیش نرفته ام
بازو ات را لمس میکنم
می بوسمت
می گویم بخواب
معشوقه امی مگر نه ؟
می خوابی
و دستت که می افتد روی تخت

الیاس قنواتی

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities