تشنگی باران
دسامبر 272010
باد؛
سوختگی نگاهم که سیاه روی زمین
انبوه!
دختران و پسران
خون
خاکسترخیابان می شود
نسل کار
جنبش دنباله دار
که هالی را نیز می شناسد؛
ما؛
خیال زشت کدام دروغ سنگر بهشت را خالی نمی کنیم
خدا
طبیعت یا توهم.
هر چه که هست
رویا گونه
خیال خیال خاطره
بوسه می نویسیم بر ابرهای خاکستری
لبخندی
نقاشی نام تو بر تار و پود خوابهای دور و نزدیکمان می شود
دستها یمان سرشار
تشنگی باران
و پسرکی که آسمان شب سقف آوارگی اش را دید می زند
ببار!
بر غبار قرن های بیصدایی؛
دختر خرداد
و اشک هایی که زیر باران دیده نمی شوند
تو و من
به آزادی نماز می گذاریم
3/9/1389
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.