اینجا تهران …..

اینجا تهران…
شعر از مهناز بدیهیان
اینجا همه خاموشند
و صدای فریادی بگوش نمی رسد
همه زیر لب با گلوی بغض کرده
با قلب آماسیده
فریاد می زنیم.
اینجا تهران است
و ریه هامان پر از دوده ی ذغال و نفرت است
وبوی تعفن آزار دهنده ی دروغ*
و هر روز در همجواری ما آسمانخراشها بلند تر می شوند
و ما با خشم های پنهانی می خراشیم
آسمان آماس کرده را
چقدر از ترس این شب سیاه در چهار دیواری خانه ها
چند خطی نق بزنیم و باز بخواب چند قرن این سرزمین بیفزاییم
یاد گرفته ایم فراموش کنیم
که پدر از اسب تند روی خود
زیر ریزش برف و باران
فرو افتاد و ما کودکان بی سرپرست این سرزمین
از مرگ زود رس هراسناکیم
اینجا تهران است
سرزمین مردمان شگفت
شهر زندانهای بی شناسنامه
شهر ادارات ثبت صیقه
با صف طولانی مردان فاحشه.
شگفتا که درهمین شهر هزار چهره
شکوفه ها هر سال گل میدهند بوقت بهار
و دسته دسته پرندگان در اردوگاه آزادی تمرین پروازمی کنند !
….
* این خط به پیشنهاد شهرام ع اضافه شد.
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.