دریا در فنجان

 نقد
نوامبر 192010
 

نگاهی به تلاطم فنجان ها


نظری ازابراهیم زندی
نویسنده و منتقد

داشتم کتاب
دریا در فنجان

محمود صفریان را برای چندمین بار ورق می زدم. دریافتم که به راستی اسم این کتاب چه انتخاب گویا و بیانگری است:
دریا در فنجان
بجای هایکو .
هر چند نویسنده در مقدمه کتاب بسیار قانع کننده در مورد این انتخاب، توضیح داده است. ولی من خواستم تاکیدی دوباره داشته باشم و بگویم که، منصفانه چه نام گویا و پر محتوائی است.
دقت کنید، آیا  این ها می توانند جز ریختن یک دریا احساس و اندیشه در فنجانی باشند؟

اکثر هایکو ها، برای اینکه هایکو باشند، و در آن قالب و مقررات قرار بگیرند، چه کلمات نا زیبا و حتا نا مفهومی هستند و کمتر به دل می نشینند. ولی این فنجان ها چه دریای متلاطمی را در خود دارند.

نویسنده خود اشاره بهتری دارد:
”  اگر می خواستم این همه پیام را در قالب نوشته هائی بلند، یا بصورت داستان هائی کوتاه، یا بهر شکل دیگر، جز جرعه های این فنجان ها، بیان کنم،…نا گفته می ماندند.
دریا دریا حرف را بر موج ها سوار کردن، بیم داشتم آن گونه که می خواهم، به ساحل نرسند.
بهتر دیدم، هر خیز آب را در فنجانی جای دهم، تا هم من توان گفتن بیابم، هم شما توان نوشیدن.
اگر گاه فنجان نِشسته ای سرد است و از دهان ذهن افتاده است، با گرمی دستان خود به هنگام فشردن فنجان، تحمل نوشیدن به آن بدهید. “

به چند نمونه توجهتان را جلب می کنم:

*
چه ایهامی در این چند کلمه مواج است

این صدای دیدار است
در جام خنده ام
گفته بودی در راهی

*

برای بیان احساس و توصیف معشوق ” یا هر نام دیگری ” از این بهتر می توان اشاره کرد؟
کوتاه، زیبا، بیانگر، و شاعرانه:

چه تاریک است
بگذار خورشید را ببینم
به من نگاه کن

*

این یک دریا ” دنیا ” حرف نیست که با نازی دلنشین در فنجانی جای گرفته است؟
شعر اندامت
غزل تنهائی من است

*

برای نشان دادن و ضعیت سیاه و تاریک حجاب و اینکه در پهن دشت گیتی روشنائی حاکمیت دارد، و می توان آزاد بود……و یک دریا حرف در این مورد را چه زیبا در این جملات ریخته است:

در اینجا
فقط روز های آفتابی می فروشند
گیسوان افشان کن

*

چه اشاره ای دارد به داشتن:
سر پناه، شهر، و کشوری که آغوشش برای تو باز با باشد….و اگر نیست:

بی آشیانی منتظر
قفس جای خوبی است

*

برای بیان رمانس، و رفتن به راه دل، به اشاراتی بسنده کرده است. اشاراتی که هر چند دریائی حرف است، ولی حتا فنجان را هم پر نکرده است….ولی خواننده بخوبی در می یابد:

تشنکی لب هایت را
بوسه سیراب می کند

گرمی نگاهت
وامدار خورشید عشق است

ترنم طپش های قلب
صدای پای عشق است

بوسه ات
کال بود
رسیده اش را نداری؟

گردش نگاه

نجوای قلب است
بیشتر به من نگاه کن

نشئه شراب بهار است
نرگس چشمان مستت

*

چه طنزی در این فنجان نشسته است

کاش
مریم بودم
هم عیسائی داشتم
هم بکارتی

*

نشان دادن  اختناق در کوتاهترین بیان.  این می تواند یک مهارت در افشاگری باشد:

این صدای قلب
از کدامین پستوست
پنهانش کرده ای؟

و با بیانی دیگر، چه گیرا ودر نهایت زیبائی، دریائی از پیگرد سیاه جاری را می نمایند:
مستی چشمانت
کار دستت ندهد
گزمه پشت دیوار است

*

گمان مبرید که با بستن بالها پرواز را خط زده اید:
بال های بسته
پُر از شوق پرواز است

*

و چه اشاره گویا و ما هرانه ای است به آنها که گمان می کنند اشکها حکایت ناتوانی است:

اشتباه نکن
این ریزش اشک نیست
تو داری فرو می ریزی
*

چه کنایه و طنزی در این فنجان جای داده شده است:

دارم می روم
پایت را از روی سایه ام بردار
*

این تعبیر ها ، زائیده ذهن و بر داشت من است از فنجان هائی که پُرند از دریا ها.
با پوزش از نویسنده کتاب
.

این متن اولین بار در گذرگاه منتشر شده است

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities