شعرپسامدرن

 نقد
نوامبر 182010
 

شعر پسامدرن زیبا کرباسی

دکتر بیژن باران

آقای دکتر محمود صفریان در سایت گذرگاه لندن، مهر 1389، “به بهانه نقد مفصل دکتر بیژن باران بر سروده های زیبا کرباسی” نکاتی را در باره پسامدرن، زبان، نقد ادبی، استحاله شعر کرباسی از 2 کتاب اولش به اشعار دهه اول این سده رقم زده اند. واشکافی این نکات در نوشته زیر کمک به رسیدن به حقیقت می کند. سپاس از ایشان بخاطر خواندن و نوشتن نقدی بر نقد بنده در باره شعر کرباسی. نخست 5 فاکت عرضه می شوند:

1- نقد من بر آثار کرباسی حدود 50 صفحه با سرخطهای زیر می باشد:

-مقدمه: بیوگرافی، سالگزاری، نظر دیگران در باره شعر کرباسی

-شاکله های پساانقلاب در شعر زیبا کرباسی: فردیت، زنان، ملیتها، حقوق بشر، شهرنشینی، زندگی مدرن، تعدیل قهر، مدنیت، قانونگرایی.

-چندزبانی: آذری، فارسی، غربی، زبان، فکر، بازی کلامی، ارجاع، آرایه های ادبی.

-جنسیت در شعر کرباسی: راوی مونث، رقص، هنرها، عاطفه، حس بصری/ سمعی.

-اروتیزم در شعر کرباسی: هنوز نشر نشده.

2- جامعه در روند تکاملی ناایستاست. پسامدرن مقوله ای است که پس از عصر تجدد با انقلابات سده 20م و رسانه های دیجیتال در سده 21م در بخشهایی از جامعه بشری – چه غربی چه ایرانی – وارد شده.  تعریف آن هم تاحدودی در شاکله های پساانقلاب با مرکزیت فردیت و مدنیت نوین حلاجی شده. این گفته شما “برای مردمان.. آثاری خلق می کنیم” مطلق نیست. مردم قشرهای گوناگون با لایه های تخصصی دارند که حتی همین حالا، ساعت 5 عصر 22 مهر 1389، بسیاری از مردم نه نام فردوسی را شنیده اند نه نام شاملو را؛ نام کرباسی که جای خود دارد. بنا براین فردیت، حق شماست که با “پسامدرن” گلاویز شوید. همانطور که حق بنده است که پسامدرن را در جنبه های ادبی و اجتماعی واشکافی کنم. بعضیها شعر پسامدرن را می خوانند؛ آنرا نقد می کنند؛ ولی در ابتدا زیر پسامدرن بمثابه فاز فرهنگ فعلی جامعه سرمایه داری می زنند.

3- تغییر جامعه مساوی با تغییر سلایق و ذوایق از جمله معیارهای هنری است. در فاز پسامدرن در جامعه امروزی، ادبیات قرون وسطای فارسی برای اقشاری از جامعه نامربوط به اوضاع فعلی می باشد. توجه کنید که این ادبیات عروضی در دروس دبستانی و دبیرستانی ایران تعبیه شده اند. کسانی که با نظام آموزشی غیر ایرانی ولی فارسی بزرگ می شوند؛ ادبیات معاصر برایشان قابل درک است. مشهود است که معیارهای هنری نوین با گذشته ربطی ندارند. برای نمونه: عدم مراعات پرسپکتیو در مینیاتور به رعایت پرسپکتیو بوسیله کمال الملک وفا سپس با رد اوبژکتیوزیم و پرسپکتیو مدرن در آثار سپهری و نقاشان تجریدی در ایران تکامل یافت. این تکامل با فازهای نفی، نفی درنفی، نفی ثانی با تغییرات جامعه متناظر اند.این رابطه جدلی را در شعر هم می توان دید.  شعر عروضی فارسی با نوآوری نیما نفی شد؛ سپس با شعر نزدیک بفکر زبانی شاملو و مستقل از هنجارهای عروضی و نیمایی متکامل شد. این روند تکامل و تغییر در سلایق متناظر با تغییر در جامعه می باشد. پوشاک و صندلی جنابعالی در عکس شما در سایت گذرگاه را با اجداد خود مقایسه کنید. همین رابطه جدلی را می بینید.

4- شعر کتابی حتی در قرون وسطا هم از شعرخوانی حضوری عقبمانده تر بود.  در دربار همیشه شاعران خوش صدا، خوش سیما، نکته دان، قریحه دار گوی سبقت را از شاعران با استعداد زبانی می ربودند. حضور فروغ، شاملو در جمع برای شعرخوانی جذبه و مراقبه فراوانی داشت که با خواندن کتاب آنها این تجربه حضور غایب است. برای همین حس حضور است که در جهان میلیونها مردم به تئاتر، کنسرت، سینما میروند در برابر گروه ناچیز کتابخوان.

5- یکی از عوارض فردیت جامعه پسامدرن بیان رک نظرات شخصی بیرودروایسی، غیرپستویی، بدون تقیه می باشد.  می بخشید که کلمات محاوره ای تهرانی بکار می شوند. شما می گویید که پسامدرن را قبول ندارید. بنده میگویم پسامدرن فازی از تکامل جامعه است که اکنون در اقشاری از جامعه جهانی و ایران رسوخ کرده.  پس سلیقه شما در برابر سلیقه بنده + استناد به ادبیات حجیمی در جهان از جمله شعر بصری و دیجیتال قرار می گیرد. در ایران می توان از مهرداد فلاح و عبدالی در شعر بصری و دیجیتال نام برد.

شاعر هم مانند هر موجود زنده پوست می اندازد؛ از مراحل تکامل جسمی و فکری می گذرد. شما در نصف نقدتان از جنبه بد پسامدرن شعر کرباسی می نالید؛ نصف آخر نقدتان از جنبه خوب مدرن شعر کرباسی می بالید. تازه از دید شیوه شناسی هم  بنده از ذن 1 کرباسی نقل قولی نیآوردم. هر شاعر نوجو نیاز به تجربه گری ها و آزمونهای خود را دارد. روشن است که برخی اشعار شاعر چرکنویسهای شعرهای بهتر او می باشند. حافظ هم در غزلیات خود چرکنویسها و تجربه گریهای شعری دارد. ولی وقتی از حافظ نامدار حرف بمیان میآید منظور صاحب “زلف آشفته و خندان لب و مست” است.

شما مفصلی از ذن 1 را گزیده اید.{1} بگذریم که در همین ذن ها هم، رد آرایه های عروضی، مدرن، پسامدرن دیده می شود.  قافیه ناودان/ دان/ ران. جناس صوتی و بصری سبک/ کبک، بَلم/ بِلم، لبه/ لب، نوگوییهایی مانند “لبخندی شلیک می کنی.” جنبه اروتیک آن بکنار. البته تجربه گریهای زبانی در شعر از قدیم بوده در برخی سطور مولانا برای مثال؛ در دهه 20ش هم با هوشنگ ایرانی، صاحب سطر “جیغ بنفش” خودی نشان داد. روشن است که جامعه گذاری ایران، با مسئله عمده آزادیخواهی، رغبت طولانی مدت به این نوآوریهای زبانی نشان نمی دهد. بهرجهت کرباسی هنرهایی چون رقص، رنگآمیزی، پوشاک، راوی/ سوژه زن در روایت را در شعرش وارد کرده؛ اینها در شعر معاصر فارسی نوآوریند.

پس مناظره بنده و شما در جدل در باره پسامدرن بمثابه فازی از تکامل جامعه با معیارهای هنری مختص خود است که در شعر هیچ قرابتی با آرایه های ادبی شعر عروضی و نیمایی فارسی ندارند. هنر تابع این فاز تکاملی جامعه، هنجارهای هنری خود را دارد؛ با معیارهای هنر عتیق نمی توان واشکافی کرد. شعر پسامدرن به “قامت رشید شعر” جهانی امروز وصل است. البته اصول زیباییشناسی آن زیاد شناخته نیستند. بنده در نقدهای آثار ادبی – شعری، داستانی، اجتماعی، تاریخی – می کوشم آرایه های پسامدرن را در این آثار واکاوی کنم. برای نمونه، رجوع شود به نقدهای بنده در باره آثار: کردبچه، احمدی، راد، منوچهریان، ضییایی، ریاحی، سرشگی، عبادی، کرباسی، فلاح، همه خانی، محمدی.

در “قامت رشید شعر پارسی” جنازه های متعفن شاعران درباری، خودشیفته، حاشیه 100 برابر شعر متعهد فردوسی، خیام، حافظ، مولانا، نیما، فروغ، شاملو ست. “آی آدمها..” نیما در عصر انتشارش از طرف زعمای درباری مانند سناتور ناتل خانلری با لیچارگویی مواجه شد؛ چون بنا به اصول شعر عروضی نبود. اکنون هم مسئله همانست: شعر پسامدرن را نمیتوان با اصول عروضی و نه حتی با اصول نیمایی واشکافی کرد. اصول ارزیابی آنها باید از خود متنهای پسامدرن استخراج شوند. کاری که اخوان ثالث در باره آثار نیما کرد. در این رویکرد علوم انسانی مدرن و ادبیات جهانی پسامدرن کلیدهایی برای بازکردن پازل به منقد نوین میدهند.

شما مومن به اصول خود هستید “که نوشتن برای خواندن است.” ولی در سده 21م وجود رسانه های همگانی جهانی ابعاد نوینی به شعر میدهد: حضور در رسانه ها، اجرا در شعرخوانی برای جمع، کلیپهای سمعی-بصری در یوتیوب، پذیرش از طرف انصار رسانه ها. هنر اجرای شعر، سنتی است 1000 ساله که رودکی، حافظ، فروغ، شاملو، حتی فرامرز اصلانی این جاده را هموار کرده اند. نمیتوان نگینه ای از کتاب شعر نقل کرد برای مقایسه با تاثیر حضور شاعر بر حضار که آنها را بمراقبه میبرد. خوانش شعر بوسیله یک طالب شعر در گوشه ای دنج، ناحیه های دیگری در مغز را فعال می کند تا حضور در شعرخوانی یک شاعر در تالاری در جمع. این کار درست مفهوم مقایسه سیب با پرتغال است. تشریح تاثیر شعرخوانی/ دکلماسیون ربطی به “شیفتگی در تعریف” ندارد. این تشریح با دوربینهای بیطرف هم همان تاثیر را القاء میکند که در مفصل منقول شما از مقاله بنده در باره اثر حضور غرای شاعر در برابر حضار. این تاثی ربطی به رویت شعری در کتاب در گوشه اتاق و آوردن مفصلی در مقاله ندارد.

من با این نظر شما موافقم که باید در هنر اصول زیبایی شناسی بکار رود. ولی این هم نظر بنده و شماست؛ نه نظر کل بشریت. در موزه ها، حراجیها، آموزشگاههای کلانشهرها آثار هنری تجریدی طرفداران خود را دارد. برای نمونه: آثار کاندینسکی و جاکسون پولاک. همانطور که موسیقی کلاسیک غربی بتهوفن، چایکوفسکی، شوپن ظرف 2 سده در جهان طرفداران نه چندان پرشماری دارد؛ مویسیقی لیدی گاگا ظرف چند سال 11 میلیون طرفدار دارد؛ یا بییتلز.

در باره فروغ هم نامه ها {2}، زندگینامه، اشعار او، برای برخی آشنایی با او، نشان می دهند که کمینه از افسردگی و اضطراب در رنج بوده؛ 2-3 بار هم دست بخودکشی زد. این عارضه ها بر خلاقیت هنری و ادبی اثر گذاری شدید مثبت دارند. وان گوگ نمونه مستند در عصر مدرن است؛ با سپاس از نامه های او به برادرش تئو. این تاثیر اختلالات روحی در خلاقیت هنری را من در جستاری دیگر، تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی، مفصل ارایه داده ام که با استقبال شدید جهان مجازی روبرو شد. {3}

شعر بیان فکر عاطفی و زبانی برای مخاطب است. با این تعریف می توان هم شعر عروضی و نیمایی و هم شعر مدرن و پسامدرن را واشکافی کرد. شما در جدل خود بضد نقد بنده در ابتدا صغرا و کبرا سرهم میکنید که کرباسی شاعر نمی تواند باشد. در خاتمه می نویسید: “شعرهای ناب زیبا کرباسی..” بهرجهت نیمه نخست نقد شما ردیه نقد اثباتی بنده از شعر کرباسی است؛ نیمه دوم نقد شما ردیه نقد سلبی و تلویحی نیمه اول نقد خودتان است. آیا نقد شما تحریر نوعی نجوای باخود است که حاصل نقد را صفر می کند! البته این یک شوخی بود.

شما نوشته اید: “نقد باید جامع – دانسته – و نمایان کننده کمی ها و کاستی باشد.” بنده مخالفم؛ می گویم نقد باید آرایه های ادبی، سبک، نوآوریهای اثر را ارایه دهد. نقاد دعانویس نیست برای علاج مرض شاعر طومار بنویسد، منم بزند، پرچانگی کند. بهرتقدیر، اگرچه وقت ضیق است؛ ولی سپاس برای بار دوم از طرح نظرتان در اینترنت. این امر موجب شد تا ارایه مطالب بنده یکسویه نشده؛ بقول غربیها در دور بسته closed-loop قرار گیرد. این جدل، دیالکتیک بقول نخبگان یونانی 2500 سال پیش، بهترین راه رسیدن به حقیقت است. بقول نگینه داهیانه خیام: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من./ و ین حرف معما نه تو خوانی و نه من./ هست از پس پرده گفتگوی من و تو./ چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities