تیبیا زنده است

نوامبر 052010
 

تیبیا زنده است

حظور دو استخوان قطور تیبیا

در ساق پای گریانم

و دو عضله ی کوبیده ی دلتویید

در بازوان خسته ام،

خبر از بودنم می دهند.

نمیدانستم دو کلیه در جوار ستون فقراتم هست.

نمیدانستم دو ریه ی بلند بالا

در دو طرف قفسه ی سینه ام

آویزانند.

و حتی نمیدانستم دستان نازکم

پر از تکه های استخوانند.

حظورشان همین امروزمشخص شد.

همین امروز که بیمارم  همه فریاد میزنند

فریاد حظور.

و یادش بخیر مادر بزرگ که همیشه حظور داشت

با استخوان تیبیا در کنار من…

ریه هایم امروز خس خس کف می کنند

و با صدای هس و هسی می گویند که زنده ام هنوز.

این شعله های تب

نشان  بودن است

که با درد های بیش و کم پدیدار می شوند.

من پاهایم را همیشه فراموش میکنم

چه خوبست که این مریضی هست

که بفهمیم دلتویید زنده است

و تیبیا هنوز می دود.

من درد را با یک قرص ادویل

و با قطعه ای آهنگ از بتهوون، تحمل می کنم.

و حالا از بالا کسی فریاد می زند

“سوپت سرد نشود”.

و من گرم می شوم که صدای مهربانی

در گوشه و کنار این خانه فریاد می زند…

گاه این مریض  شدن ها

چه سالم است….

ژانویه ی   مهناز بدیهیان2006

*تیبیا استخوان بزرگ ساق پا.

*دلتویید- عضله ی بزرگ بازو.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities