پروژه ی بد-ترجمه ؟

 نقد
آوریل 182011
 

پروژه ی بد-ترجمه: اهانت به ذات شعر و شعور شاعران و خوانندگان حرفه ای
نویسنده : راویان ادبی – ساعت ٦:٥٧ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/۱/٢٦
ترجمه، translation project، niloufar talebi، نیلوفر طالبی

The Mistranslation Project

fetishization of Persian literature

کتاب دلبستنگی، ناشر: آتلانتیک شمالی، سال ۲۰۰۸ در آمریکا

Belonging, North Atlantic Books, 2008, USA

پروژه ی بد-ترجمه یا تولیدی پرسته ای از ادبیات فارسی؟

احمد شاملو، که یادش گرامی باد، یکی از شاعران برجسته و مترجمان ایرانی در مورد ترجمه ی شعر فارسی به زبانی دیگر چنین گفته است:

“پاره یی از دوستان به مطرح شدن شعر و ادبیات ما در سطح جهان، از نظر حیثیت ملی مثلاً، بسیار اهمیت می دهند. من مسئله را از این زاویه چندان مهم نمی بینم. ما در ترجمه ی شعر به شدت گرفتار مشکل زبانیم. از مختصات مهم شعر ما یکی درآمیختگی آن با زبان است. همان مشکلی که مثلاً در ترکی شعر ناظم حکمت با آن روبروست که شاهکارهایش فقط در زبان خودش شاهکار است و در زبانهای دیگر نه فقط شاهکار نیست بلکه گاه کاملاً نامربوط و هذیان است. مشکل دیگر صلاحیت مترجم است که گاه یکسره با فرهنگ شاعر بیگانه است ولی به خودش اجازه ی ترجمه می دهد. بلایی که به عنوان نمونه بر سر شعرهای خود من آورده اند…”

خانم نیلوفر طالبی در کتاب “دلبستنگی” یا Belonging (خود عنوان جای بحث دارد)، نیمی بیشتر از مقدمه را به آشنایی و رفت و آمدهای خانوادگی اش با احمد شاملو که یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی بوده اختصاص داده است. مترجم از شبهای طولانی سپری شده در کنار این شاعر بزرگ می گوید و خواندن اشعار و بحث های سیاسی و شنیدن سمفونی های بتهوون. او همچنین می گوید که در سن سیزده سالگی کتاب صد سال تنهایی مارکز را از این شاعر هدیه گرفته است و این تنها یک کتاب از خیل تمامی کتابهایی بوده که این شاعر بزرگ به او تقدیم کرده ست. مترجم بارها در سخنرانی ها و پیشگفتار خود کتاب مدعی ست که از احمد شاملو الهامات بسیاری نصیبش شده و تمامی این ترغیبها موجب خلق کتاب ترجمه ای شده که شش سال روی آن کار کرده ست. جای بسی افسوس است که مترجم فراز فوقانی شاملو در مورد ترجمه ی متون فارسی را پیش از آغاز این کار نخوانده بوده و خصوصاً توجه ای حتی اندک به اصل مهم ترجمه که داشتن “صلاحیت” می باشد نداشته بوده است. گذشته از عدم آشنایی واضح مترجم با زبان فارسی و زیر و بم هایش و خصوصاً حیطه ی شعر این زبان، آنچه بیش از پیش لطمه و صدمه ی مستقیمی خورده ست نه تنها ترجمه و شاعران اشعارند بلکه ذات خودِ شعر است، شعری که بیگناه و معصوم با تمامی سالهای تلاش و زحمت یک شاعر، آنهم در محیطی بیگانه، با پشتکار و سعه ی صدر به قلم لغزیده ست.
زیستن در مکانی بیگانه و فقدان ارتباط کافی با محیط ادبی میزبان به خاطر متفاوت بودن زبان مادری معضلی ست که تمامی شاعران خارج نشین یا تبعیدی تجربه کرده اند. این مشکل چون زخمی بر اندام شعر شاعر سر باز می کند و حتی به مرور زمان التیام نمی یابد چرا که زبان میزبان با زبان مادری شاعر همیشه متفاوت خواهد بود و نابرابر. حال ترجمه های غلط و سرسری و کم وجدان و نا آگاهانه از چنین آثار ادبی باید چون پاشیدن نمک بر این زخمها باشد. حال اگر مترجمی که غلطهای چشمگیری در کتاب دارد نه تنها با تواضع که با تفرعن مدعی شود که برخی ها از شعر و ترجمه استفاده ی ابزاری می کنند و شعر را پرسته یا فتیش می دانند، اما خود او چنین نیست، باید گفت که این ادعا سزاوار خنده و گریه است. متأسفانه خود مترجم با این ادعای برتری جویانه در چنین دامی افتاده است زیرا استفاده ی ابزاری تعریف روشنی دارد: بهره بردن از آنچه دارای ارزش معنوی-روانی-هنری مشخصی ست و همچنین عدم وفاداری به جوهره ی ناب چیزی که اصلاً کالا و وسیله نیست، بلکه نماد یا آفرینشی ست مشخص که باید عمیقاً درک و شناخته شود و تنها در شکلی مقبول و ستودنی عرضه گردد.
در مورد گزینش شاعران این کتاب که تمامی شاعران باسابقه و صاحب نام ایرانی اند نکات پشت پرده ای وجود داشته است که طرحش خواننده را بیشتر با عدم شناخت مترجم از “شعر و ادب فارسی” روبرو خواهد کرد. جای بسی تأسف است که مترجمی که ادعای خبره و آگاه بودن می کند تنها از طریق تماس با این و آن فهرستی از شاعران را تهیه کرده و نه با خواندن آثار آنان و یا حتی تأملی اندک بر ادبیات معاصر فارسی. چطور می شود کسی بدون داشتن کمترین آگاهی از تاریخچه ی ادبیات مهاجرت و خواندن آثار شاعران به نام مهاجر ایرانی بخواهد یک شبه فهرستی تهیه کند، آنهم نه با تحقیق و پژوهشی که مثلاً با خواندن کتابهای شعر این عزیزان می توان کرد، که تنها به واسطه ی تماسهای تلفنی و ایمیلی و از این و آن درخواست کردن، مثل دوره گردی که اجناس بادکرده اش را به این محله و آن محله می برد تا خریداری پیدا کند.
اگر احمد شاملو امروز زنده بود بی شک از اینکه نامش در این ورطه ی غیر حرفه ای برای استفاده ی تبلیغاتی به یدک کشیده می شود، فریاد بر می آورد. احمد شاملویی که مطالعه و تحقیق و پژوهش های جدی و پربارش گواه تلاشهای اصیل و فردی اوست بی آنکه بخواهد هرگز با کم دانشی و تظاهر و تکبر متنی را عرضه کند که خود بهتر می دانست اینکار تنها خیانتی نیست به شاعر یا شعر که به شعور خوانندگان هم.

برای توجیه نکات فوق و برای آنهایی که کتاب دلبستنگی Belonging را نخوانده اند به نمونه هایی از ترجمه ی اشعار شاعرانی چند توسط خانم طالبی در این مجموعه نگاهی خواهیم انداخت و دلایل آشکار و مستندی را برای گفته های خود خواهیم آورد. غلطهای عدیده ای در ترجمه ی اشعار شاعرانی دیگر در این کتاب وجود دارد که در حوصله و وقت نگارندگان این سطور انتقال آنها نمی گنجید و باید متاسفانه به مقاله ی بعدی مان در زمینه ی ترجمه موکول گردند:

۱
شعر مانا آقایی
زمان
صفحه ی ۲۱۷
“هزار جا برود
و از هزار سوراخ سر در بیاورد”

ترجمه شده است
roam to a thousand places
اما سطر دوم از جا افتاده است و اصلا در ترجمه نیامده ست

۲
در همان صفحه و همان شعر-آقایی
“و ماه از خیال تو دورتر”
ترجمه شده است

farther than the dream of you
یعنی دورتر از رویا/خواب تو
به جای گزینه ی دقیقش
farther away from your imagination

۳
شعر مانا آقایی
آگهی همسریابی
صفحه ی ۲۱۹
“سینما را تحریم کرده ام”
ترجمه شده است
I object to entertainment cinema
که می شود من به سینمای تفریحی اعتراض می کنم

به جای
I have boycotted cinema

معلوم نیست چرا مترجم سرخودانه از واژه ی اعتراض به انگلیسی به جای تحریم استفاده کرده است

۴
شعر مانا آقایی
همین صفحه همین شعر

در این دنیایی که از هر سقفش بمب شیمیایی چکه می کند

تر جمه شده است
in this world that leaks chemical fire
یعنی: در این دنیایی که آتش شیمیایی می چکد!

معلوم نیست چرا مترجم بمب را بمب ترجمه نکرده و از واژه ی آتش استفاده کرده. این کار به شعریت لطمه زده است

“و به زخم شانه هایش بال بدوزد”
ترجمه شده است
sewing wings to your wounded shoulders
یعنی: دوختن بالها به کتفهای زخمی تو

به جای
sewing wings to the wound of her/his shoulders
معلوم نیست چرا مترجم به جای او از ضمیر تو! استفاده کرده است
۵
شعر مانا آقایی
همین صفحه همین شعر

“او نباید توی کتابها زندگی کند”

ترجمه شده است
he should not live in his head
معنی: او نباید در سرش زندگی کند!

به جای
he should not live in books

معلوم نیست مترجم واژه ی سر را از کجا و چرا آورده است!!!!!

“و نباید…..گونه اش را برای هیچ ابرقدرتی جلو بیاورد”
ترجمه شده است
turn the other cheek to any bully
معنی: نباید گونه ی دیگرش را برای هیچ زورگویی آن طرف کند

به جای
to extend his cheek forward for any superpower

معلوم نیست مترجم چرا از واژه ی زورگو به انگلیسی به جای مترادف اصلی انگلیسی ابرقدرت استفاده کرده است!
و جلو آوردن هم آنطرف کردن یا آنور کردن ترجمه شده!

۶
مانا آقایی
شعر مجنون
صفحه ی ۲۲۳

“و در بیابانی تهی از شیهه و انتظار کشته شد”

ترجمه شده
killed by neighing and waiting in the empty desert
که معنی می دهد:
کشته از شیهه و انتظار در بیابانی تهی

به جای
and killed in a desert emptied/devoid of neighing and waiting
که عین سطر شاعر است

۷
صفحه ی ۷
شعر خاکستری ترین بندر جهان
امیر حسین افراسیابی

سطر
بازار روز
بادبانهایش را گشوده است

ترجمه شده:
from poem: the grayest port
“the daily market
has spread its tents”

واژه ی بادبان “چادر” ترجمه شده است! و تشبیه بازار به کشتی یا قایق را ضایع کرده است.

حتی عنوان شعر به انگلیسی واژه ی جهان را جا انداخته است!

۸
همان صفحه همان شعر بالا

سطر: بوی مرده ی دریا از دکه های چوبین
ترجمه شده:

the smell of dead sea
به جای بوی مرده ی دریا ترجمه شده: بوی دریای مرده

۹
صفحه ی ۱۷
شعر مینا اسدی
طرح ۴

قربانی نبوده ام
عشق ورزیده ام
و
عاشقانی چند
زاییده ام

ترجمه شده:
I was not a sacrificial lamb
I loved
and even gave birth
to ones who loved

معلوم نیست چرا “قربانی” را مترجم “بره ی قربانی”! ترجمه کرده
در انگلیسی می شود از واژه ی زیر استفاده کرد
victim
عشق ورزیده ام می شود
I have loved

عاشقانی چند میشود
to a few who loved
نه آنچه ترجمه شده است!

۱۰
صفحه ی ۱۹
شعر مینا اسدی
“پر از شهد بادامهای رسیده می شد
ترجمه شده:

with ripe nectar of almonds

که معنی می دهد شهد رسیده ی بادامها!

۱۱
شعر نادر نادرپور
نقطه و خط
صفحه ی ۲۹

در شهر یادهای پراکنده ی قدیم
ترجمه شده:

in the city strewn with memories of old

به جای
in the city of scattered memories of old
اینجا مترجم اصلا توجه ای به واژه ی پراکنده نکرده است

۱۲
صفحه ی ۴۳
شعری از رویایی
دانش کم مترجم از زبان فارسی خجالت آور است و همین جا از آقای رویایی گرامی عذرخواهی می کنیم

سطر
بر جاده هایی که توام می برد
to the roads you takes me

چرا که مترجم نمی داند که این نوع دیگری از گفتن “به جاده هایی که تو می بری ام!” می باشد.

۱۳
صفحه ی ۴۵
شعر رویایی

سطر
وقتی که دهان باز او، می ماند باز

در اینجا باز دوم که به معنای دوباره است به جای
again

اینطور ترجمه شده
when his open mouth remains open

یعنی گشوده. احیاناً مترجم اصلا شگرد بازی با کلمات را در شعر نمی داند. خصوصاً در شعر شاعر مذکور.

۱۴
صفحه ی ۵۱
شعر اسماعیل خویی
سطر:

“من کهنه گبرم”

ترجمه شده:
I am a light-worshiping Zoroastrian infidel of old

معلوم نیست چرا مترجم این همه صفت برای گبر قائل شده است

می تواند باشد
I am an old Zoroastrian infidel

که بسیار ساده تر و روان تر است و معنای کل را می رساند.

۱۵
صفحه ی ۵۳
اسماعیل خویی

“یک ماهی جهنده ی زیبا بودم
در آبشار آغاز”
ترجمه شده:

I was a handsome springing fish
at youth’s waterfall

معلوم نیست چرا مترجم از مترادف زیبا در انگلیسی استفاده نکرده و از واژه ی خوش قیافه استفاده کرده! حتما فکر کرده چون شاعر مرد است و بنابراین نمی تواند زیبا باشد چون زیبایی مختص زنان است و بس!
در ضمن واژه ی آغاز اینجا جوانی ترجمه شده است. معلوم نیست که چرا آغاز که چندین مترادف می تواند در انگلیسی داشته باشد باید جوانی ترجمه گردد!

۱۶
صفحه ی ۶۱
پرتو نوری علا
سطر:
قطره اشکی تبدار
برگ سوخته ی یاس را سیراب می کند

ترجمه شده:

my tears quench the dessicated leaves
of Jasmine flowers

در اینجا واژه ی تبدار کاملا فراموش شده
اشک شده است اشکها!
و سوخته شده است خشک

(به هیچ عنوان معلوم نیست که این مترجم دست آموز مرحوم شاملو برای چه و به چه منظوری تا به اندازه در شعر شاعران دخل و تصرف می کند. تغییرات واژه ای و معنایی ایشان به هیچ عنوان به شعر شاعر اضافه نمی کنند بلکه از آن به شدت می کاهند. بدون شک همه ی شاعران تفاوت میان واژه گان خشک و سوخته را می دانند. اگر خانم نوری علا می خواستند بگویند خشک حتماً می گفتند خشک و نمی گفتند سوخته).

۱۷
مجید نفیسی
شعر گل نرگس
صفحه ی ۷۱

“که لکه های خون
سپیدی آن را نپوشانده باشد”

whose purity has not been stained by blood

اینجا کاملا تصویر شاعرانه مخدوش شده. سپیده ترجمه شده خلوص و پوشانده باشد ترجمه شده لکه گرفته باشد

این یکی از زیباترین شعرهای آقای نفیسی ست که این بلا سرش آمده است.

۱۸
صفحه ی ۸۵
شعر عباس صفاری

“نرگسهای خمار چشم”

خمار چشم ترجمه شده
sleepy-eyed and languorous
که واژه ی دوم کاملا بی مورد اضافه است

۱۹
همان صفحه همان شعر-عباس صفاری
کبوتر نامه بر ترجمه شده
homing pigeon
به جای
carrier pigeon

چرا که کبوتران دسته ی اول الزاماً نامه نمی برند تنها می دانند چگونه به لانه ی خود برگردند. برای همین هر انگلیسی زبانی می داند که گزینه ی دوم برای کبوتر نامه بر به مراتب صحیح تر می باشد.

۲۰
همان صفحه همان شعر-عباس صفاری
“یا اداره ی مالیات بر درآمدی که ندارم”
ترجمه شده

or the internal revenue-which-i-don’t-have-any service

معلوم نیست چگونه این معنا را مترجم گرفته است!
در صورتی که خیلی راحت می تواند باشد
or internal revenue on the income I do not earn

احتمالًا مترجم به خاطر فارسی بسیار ضعیفش فکر کرده است که درآمد یک واژه ی ترکیبی ست و آن را با الفاظ در هم و بر هم و بسیار شلخته عنوان کرده است.

۲۱
همان صفحه همان شعر-عباس صفاری
“دو گیلاس لب به لب
بگذار کنار دستمان”

put two glasses
lip to lip! near our hand

اینجا مترجم به خاطر فقر زبانی خود لب به لب را به جای لبالب واقعا لب به لب معنی کرده
است. یعنی برداشت وی حتماً این بوده که دو لیوان که دارای دو لب می باشند لبهایشان را به هم می سایند! و نمی دانسته که در فارسی لب به لب یعنی پُر!
put two glasses
brimming full
near our hands

(همانطور که خوانندگان تا به اینجا پی برده اند این ترجمه ها نه تنها غیرحرفه ای اند که هولناک. عجیب است که شاعرانی که تا حدی به زبان انگلیسی آشنایی داشته اند چگونه اجازه ی نشر چنین غلطهای فاحشی را به این مترجم بی دقت داده اند.)

۲۲
رضا فرمند
صفحه ی ۹۷

“تا اوج پژوهش و پرسش”
ترجمه شده!

to the apex of stars and letters
معلوم نیست چرا مترجم پژوهش را ستارگان معرفی کرده است! و پرسش را حروف!

به جای
to the apex of research and inquiry

۲۳
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“به جهان دست بساید”

اینجا ساییدن بازی کردن معنا شده و حتی بار جنسی دارد و به معنای انگشت زدن به آلت تناسلی است. معلوم نیست که مترجم چرا برای فعل ساییدن چنین مترادف انگلیسی را برگزیده است! حدس ما این است که ایشان با رجوع به لغت نامه ی خانگی شان فکر کرده اند که ساییدن باید بار جنسی داشته باشد و بنابراین از این واژه ی نادرست انگلیسی استفاده نموده اند.
to fondle the world

به جای مثلاً
to brush a hand against the world

۲۴
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“بودن را در یابد”
ترجمه شده!

to crack being wide open

به نظر می آید مترجم فکر کرده که دریافتن یعنی دری را گشودن یا باز کردن!!!!
به جای درک کردن و فهمیدن!
(خواننده ی عزیز، ما به جای فقر زبانی و ادبی مترجم شرمنده ایم!)

۲۵
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“اسب زمان”
ترجمه شده
the chariot of time
یعنی ارابه ی زمان نه اسب زمان!
(دلیل اینکار را باید از مترجمی پرسید که ادعای حفظ اصول ترجمه را دارد!!!) ایشان به چه حقی واژه ی اسب شعر آقای فرمند را به ارابه تغییر داده اند؟!

۲۶
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“مادرم را به ارابه ی زندگی اش بست”

strapped her to the wheel of his life

اینجا ارابه چرخ ترجمه شده! ما فکر می کنیم که مترجم به احتمال قوی تفاوتی میان واژگان ارابه و اسب و چرخ قائل نیست و این سه واژه را برابر می داند!

۲۷
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“حدیث و روایت ها”
اینجا روایت، سنت ترجمه شده

accounts and traditions

در صورتیکه واژه ی روایت به انگلیسی این است: narration

حال باز معلوم نیست که این مترجم چرا به این شکل بی اساس و اصول و با غایت شلختگی روایت را سنت ترجمه می کند؟! آیا به راستی نمی داند که روایت واژه ی مترادفی در انگلیسی دارد؟ آیا این واژه از لغت نامه ی او حذف گشته بوده است؟

۲۸
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“مادرم از منبر شنیده بود”
اینجا منبر مناره ترجمه شده!!

from the minaret

ما فارسی زبانان می دانیم که کسی از بالای مناره صحبت نمی کند بلکه بر منبر می نشیند و موعظه می کند. گویا مترجم هیچ درکی از این نکته ی واضح ندارد. مترجم گرامی! در هیچ کجای دنیا از بالای مناره سخنرانی نمی کنند.

۲۹
همان صفحه همان شعر-رضا فرمند
“در مغزش کلمه نمی روید”

ترجمه شده

and her mind a wasteland
یعنی ذهنش زمین هرزه ای ست!!!
ما نمی دانیم مترجم چگونه این جمله را از سطر بالا استنتاج کرده است!

۳۰
صفحه ی ۱۱۵
شعر جمشید مشکانی
سطر آخر

“زیر تیغ”
under the gun

ترجمه شده زیر تفنگ!
برای چه مترجم تفنگ را تیغ ترجمه کرده است؟؟؟؟!

۳۱
صفحه ی -۱۱۷
و خط سوم منم، باز

اینجا دوباره باز “گشوده” ترجمه شده!

به جای دوباره

and I am the third line, open!
اینجا ما گمان برده ایم که مترجم گرامی نه تنها در ساحت ادبیات فارسی ضعف چشمگیری دارد که وی در ادبیات انگلیسی هم پایه ای نباید داشته باشد. چرا که جمله ی ترجمه ی شده ی ایشان که در همین بالا آورده ایم هیچ معنایی در زبان انگلیسی ندارد.

۳۲
همان صفحه همان شعر-جمشید مشکانی
و از همه شرم آگین تر این سطر
“وقتی نمک خون تو دندان مرا گرفت”

ترجمه شده!

when the salt of your blood gripped my teeth

یعنی مترجم نمی داند که این یک اصطلاح است و معنای زیر دین/منت کسی بودن را می دهد. این جای بسی شرمندگی ست که حتی یک نفر قدرت ویراستاری این ترجمه را نداشته است. ترجمه ی این سطر می تواند باشد

when I became indebted to you

ناآگاهی و غفلت مترجم آدم را به یاد لطیفه هایی می اندازد که ….

۳۳
صفحه ی ۱۲۳
جمشید مشکانی
کتاب ترس
که مترجم کتاب ترسها! ترجمه کرده ست. البته چرایش را نمی دانیم!

“و دیر است شاید برای اندوه رفته ها داشتن”
که ترجمه شده
it is too late perhaps for bygone sorrows

که می شود برای “اندوه های رفته”
it’s too late perhaps for the sorrow of bygones
درست است

۳۴
همین شعر همین صفحه-جمشید مشکانی
همین شعر “نامحرم” نامقدس ترجمه شده
unholy to us

ما می دانیم که نامقدس و نامحرم از نظر معنایی تفاوت دارند و مترجم به خود زحمت یافتن واژه ی نزدیک تر به نامحرم را نداده است!

over the prohibited navel of Muslim women
گزینه ی بسیار دقیق تری ست

۳۵
صفحه ی ۱۲۷
شعر بهزاد کشمیری پور

“محل حدوثی”

ترجمه شده
the taking place place

به جای مثلا
the place of occurrence

مترجم گرامی حتی زبان انگلیسی را در اینجا مثله کرده است و واژه ی مکان را دو بار پشت سر هم تکرار کرده است در صورتی که می دانیم واژه ی محل با حدوث کاملاً متفاوت است پس چگونه می شود که واژه ی محل را به انگلیسی دو بار تکرار کرد؟!

۳۶
“روح ازلی جهان”
ترجمه شده
the prime spirit of the world

به جای واژه ی
pre-mordial
که معنای ازلی می دهد از واژه ی نخستین استفاده شده

۳۷
همین شعر همین صفحه-بهزاد کشمیری پور

“تا استیصال را رنگ جدال و عتاب دهد”
از واژه ی فقر در انگلیسی به جای استیصال استفاده شده. استیصال در انگلیسی
desperation
و به جای واژه ی عتاب مترجم از سرزنش استفاده کرده!
that paints poverty
the color of bickering and blame!
به جای مثلا واژه ی
fury
که معنای خشم را می دهد. چرا که عتاب سرزنش نیست. خشم است.

۳۸
صفحه ی ۱۲۹ همین شعر کشمیری پور
“آن ابتدای از دست رفته را”
ترجمه شده
for the slipped-away source

اینجا ابتدا منبع یا سرچشمه ترجمه شده و معنای ابتدا را نمی دهد

۳۹

همین شعر همین صفحه-کشمیری پور
“سیلابها و هجاها”
ترجمه شده
syllables and meters
اینجا واژه ی هجا اشتباه معنا شده.
هجا معنی شده عروض

۴۰
“در من حلول کن”
ترجمه شده
dissolve in me
یعنی در من حل شو!

به جای مثلا
reincarnate me with your soul
چرا که منظور حلول روح در بدن است نه حل شدن دو آدم در یکدیگر!!!

۴۱
“آخرین خرناس زمان”
ترجمه شده
the last gasp of time
که یعنی آخرین نفس زمان نه خرناس

growl یا snore
واژه ی مناسبی ست

۴۲
شعر شهروز رشید
صفحه ی ۱۳۷

“ما زخمی سترونیم و جبران نمی شویم”
ترجمه شده
sterile wounds, we will not be avenged

به جای واژه ی جبران مترجم از واژه ی انتقام استفاده کرده است!
جبران می شود
we will not be compensated

۴۳
همین شعر همین صفحه-شهروز رشید
“حوالی ما را آباد کرده اند”
ترجمه شده
they have cultivated our lives
که معنا می دهد “آنها زندگی هایمان را پرورش داده اند”

به جای
they have restored/renovated our surroundings

۴۴
همین شعر همین صفحه-شهروز رشید
“نه زمین گلیمی فروتن و مختصر است”
ترجمه شده
nor is the earth a meager sheath

از واژه ی پوشش به جای گلیم استفاده شده! در صورتی که در انگلیسی واژه ی گلیم را داریم. واژه ی فروتن هم اصلا ترجمه نشده!

۴۵
همین شعر همین صفحه-شهروز رشید
“در اتاق های هزاران مربع
شاعری شورش کرده است”

ترجمه شده
in square rooms
infinitely reflected,
a poet is on fire

ترجمه ی فارسی برگردان این مترجم می شود
“در اتاقهای مربع گون
منعکس شده در بی نهایت!
شاعری در آتش است!!!!

به جای مثلا

in a thousand-squared rooms
a poet has rebelled/revolted

۴۶
صفحه ی ۱۴۱
شعر شهروز رشید
عنوان شعر “در هوای هبوط” تر جمه شده
downfall on the horizon

یعنی سقوطی در افق!!!!

یا سقوطی قریب الوقوع!

ترجمه ی درست این بود
in the mood for descent

۴۷
همین صفحه همین شعر-شهروز رشید
“جاذبه ی خاک می شدم
در خوابهای برفی”

ترجمه شده

and appeal to earth, dreaming of snow
که می شود “و زمین را بر می انگیختم، در رویای برف”

۴۸
همان صفحه همان شعر-رشید
“و در به در می ماند در بی خانگی دنیا”
ترجمه شده

errant on disinherited earth
که می شود زمین مطرود

به جای
errant in the homelessness of the world
به علاوه واژه ی دنیا را مترجم به زمین تغییر داده ست!

۴۹
همان صفحه همان شعر-رشید
“بر گُرده ی سنگی خواهم نشست”
ترجمه شده
I will sit on the loins of a stone
به جای
I will sit on the shoulder of a rock/stone
واژه ای که مترجم به کار برده معنای “بغل ران” را در انگلیسی می دهد!!!

۵۰
همان صفحه همان شعر-رشید
“صورتکها و حماسه های دنیا را”
ترجمه شده
world’s little characters and heros

به جای
little masks and epics
هر دو واژه ی صورتک و حماسه اشتباه ترجمه شده اند

۵۱
صفحه ی ۱۴۵
شعر شهروز رشید
“از سلوک پوست تا امساک نسیم”
ترجمه شده

buff to breeze

به جای!
مثلا این ترجمه که دقیق است
from the skin’s demeanor to the parsimony of the breeze

مترجم در اینجا واژه های سلوک و امساک را برای خودش حذف کرده است!

۵۲
همین شعر و همین صفحه-رشید
“صحرا سخن می گوید با صدای سنگ و عطش آب”
ترجمه شده
the desert speaks stone and thirst
که کاملا غیر دقیق است

به جای مثلا
the desert speaks in the voice of stone and water’s thirst

۵۳
صفحه ی ۱۴۷ از همین شعر شهروز رشید
“عقربها و کژدم های سرخ”
ترجمه نشده است!!!
به جایش چندین خط پایین تر آمده

the scorpions are ruby
جمله ای که اصلا در شعر نیامده است!!! یعنی می بینیم مترجم حتی برای خودش جملاتی را به دلخواه به شعر شاعر تزریق می کند!

“به یاد شفاف پر سیمرغی”
ترجمه شده
پر ققنوس!
a phoenix feather

مشخصاً مترجم گرامی اصلاً تفاوت میان سیمرغ و ققنوس را در اساطیر ایرانی نمی داند!

۵۴
صفحه ی ۱۴۹
شعر شهروز رشید

“مرغابی ها که شلوغ می کنند”
ترجمه شده
seagulls
که یعنی پرندگان دریایی که مشخصا معنی مرغابی را نمی دهد

۵۵
همین صفحه همین شعر-رشید
“انگار پنج کژدم تردست دلم را می نوشند”
ترجمه شده
as if five skillful scorpions are eating my stomach inside

که کاملًا غلط است!
متأسفانه ضعف مترجم در درک زبان فارسی آنقدر شدید است که نمی داند دل اصلاً به معنای قلب است و خصوصاً در حوزه ی شعر…ایشان فکر کرده اند که دل باید به معنای عامیانه اش شکم باشد! چون حتماً از کسی شنیده بوده اند کسی دلش درد می کند! و ترجمه ی انگلیسی شان این است: پنج کژدم تردست شکمم را از درون می خورند!!! ایشان حتی می نوشند را نتوانسته اند به انگلیسی می نوشند ترجمه کنند و از فعل خوردن یاری گرفته اند!

five skillful scorpions are drinking from my heart
ترجمه ی درست این سطر است

۵۶
صفحه ی ۱۶۳
شعر گراناز موسوی

“موهای کودکی مان تار تار آهنگی سپید می زند”
ترجمه شده
our childhood hair plucks a white song
strand by strand

اینجا آهنگ زدن چیدن ترجمه شده!

***

متاسفانه با فراگیر شدن مبحث ” جهانی شدن” که حداقل طی یک دهه موضوع داغ همه ی محافل دولتی و غیردولتی ادبی کشور بوده است و با طرح پیشنهاد “ترجمه” از سوی بعضی نهادها و شخصیت های ادبی به عنوان رمز گشایش انواع و اقسام مشکلات – از راه حل کم کاری در صادر کردن فرهنگ دفاع مقدس گرفته تا راهی برای احیای حیثیت پایمال شده ی ملی و آبروی از کف رفته سیاسی کشور-، گروهی از شاعران نیز به تکاپو افتاده اند تا به هر قیمتی شده آثار خود را به جهانیان عرضه کنند. این دسته از شاعران اما عمدتاً در شتاب خود برای پیوستن به جامعه ی ادبی جهانی – که تاحدودی به سرعت بالای انتقال اطلاعات در عصر حاضر و تا مقدار زیادتری به شوقشان برای جا نماندن از قافله ی تمدن برمی گردد – کیفیت را فدای کمیت می کنند. ناگفته نماند که “جذابیت” انکارناپذیری که این روزها ترجمه شدن به زبان های دیگر در بین شاعران فارسی زبان پیدا کرده دلایل دیگری جز بحث جهانی شدن نیز دارد که یکی از مهم ترین آنها را باید در تصوری که شاعران از ترجمه شدن آثارشان به زبان های دیگر دارند – یعنی این باور که ترجمه را مهر تائیدی بر حقانیت شعرشان می بینند -، جستجو کرد.
البته در اینکه جغرافیای شعر نوی فارسی باید بیش از اینها گسترش داده شود و اشعار شاعران معاصر ما از طریق ترجمه به زبان ها و جوامع دیگر جوامع معرفی گردد کوچکترین شکی نیست. پائین بودن میزان ترجمه ها از شعر نو فارسی به زبان های دیگر، برای کشوری که نفوذ شاعران کلاسیکش در ادبیات جهان نمونه است، افت و زیانی محسوس به حساب می آید. متاسفانه ترجمه شعر در ایران تاکنون یک جریان یک سویه بوده است یعنی ما فقط شعر دیگران را به فارسی برگردانده ایم و در جایی که فقط یکی از طرفین از شعر دیگری تأثیر می گیرد نمی توان از یک تبادل فرهنگی واقعی سخن گفت. بدیهی ست که ما برای تعامل با شاعران دیگر ملل نیازمند برداشتن گام هایی بسیار بلندتر در ترجمه هستیم و آثار خوبی هم داریم که ارزش ترجمه و قابلیت معرفی شدن دارند. اما در اشتیاق بیش از حد خود نباید هوشیاری و دقت نظر لازم را از دست بدهیم. خصوصا در کشوری که هیچ نهادی بر ترجمه ها رسیدگی ندارد این سهل گیری های شخصی به آسانی می توانند – چنانکه امروزه تا حدود زیادی در زمینه ی ترجمه ی شعر بیگانه به فارسی شاهدش هستیم – به اغتشاش بیانجامند. بدون درنظر گرفتن کیفیت ترجمه هایی که از شعر نوی فارسی ارائه می شود، این شعر هرگز در بیرون از مرزهای ایران خواننده ای جدی نخواهد یافت. نباید فراموش کنیم که اقبال بی نظیری که شعر کلاسیک ایران در غرب با آن مواجه شده تاحدود زیادی به مهارت و توانایی بزرگانی که به برگرداندن آنها مبادرت ورزیده اند بستگی دارد.
از آنجائیکه شعر یک کشور انعکاس فرهنگ مردم آن است، و ترجمه در حکم انتقال معناهای فرهنگی نیز می باشد، مترجم آن باید احاطه ی وسیعی بر ادبیات و فرهنگ و اسطوره های جامعه‌ای که متن مبدا از آنجا برخاسته، داشته باشد. به عبارت دیگر او باید – سوای چیره دست بودن در زبان مقصد – و آشنایی کامل با مقوله ای به نام “شعر”، حشر و نشری تخصصی و مستمر با زبان مبدا و سوادی بمراتب فراتر از مکالمات روزمره ی زبان مادری داشته باشد. تا اولًا قابل ترین اشعار را برای ترجمه انتخاب کند و دوماً ضمن کشف مرکزهای معنایی شعر در زبان مبدأ و درک کامل ظرایف نهفته در آن و عناصری چون خیال و موسیقی و حس آن، اثر را با دقت و امانت، به شیوه ی خلاقانه ی “بازآفرینی” یا به قول احمد شاملو “بازسرایی”، به زبان مقصد منتقل سازد. گذشته از اینها این انتقال باید آنقدر استادانه صورت گیرد که خواننده، اثر ترجمه شده را اثری خودی و مأنوس احساس کند و ضمن لذت بردن بتواند با آن رابطه عاطفی-‌ روانی برقرار سازد.
مترجمی که از درک الحان و شیوه های موجود گفتار در شعر، و بازسازی ِ شگرد های زبانی و بطور کلی از درآوردن ترجمه از حالت برگردان لغت به لغت عاجز است و شعر را در فرایند ترجمه به مشتی عبارات ساده و خالی از ظرافت بدل می کند و نمی داند چه زمان باید چه جزئی را به شعر اضافه یا چه بخشی از آن را حذف یا کمرنگ کند و در یک کلام، قادر به حفظ ارزش‌های ادبی اثر نیست، نباید دست به کار جدی و خطیر ترجمه بزند. چنین مترجمی دارای صلاحیت علمی-‌ فرهنگی کافی نیست تا بتواند نقش پلی برای آشنایی و هم‌آمیزی دو فرهنگ را – که همانا رسالت هنری و فرهنگی ی همه ی مترجمان مسولیت پذیر می باشد – ایفا کند. چنین برگرداننده ای، ضمن پایمال نمودن حقوق معنوی پدیدآورندگان، ذهنیت خوانندگان در زبان مقصد را نیز گمراه می کند، و ترجمه نارسا و بد اگر نگوییم زیانش بیشتر از سودش است، دستکم تلاشی بی حاصل می باشد.
برخی از همکاران ادبی فارسی زبان ما هم به خاطر نداشتن دانش زبان انگلیسی یا داشتن دانش نامکفی پنداشته اند که ترجمه ها حتماً دقیق بوده اند که در آمریکا و توسط یک ناشر آمریکایی به چاپ رسیده اند. متأسفانه اینگونه برداشتهای عجولانه منجر به برخوردهای بی پایه ای می شود که تنها شعر فارسی و شاعران ایرانی تاوانش را خواهند داد.

جورج بارو، نویسنده و زبانشناس انگلیسی قرن نوزدهم گفته بود که بهترین ترجمه تنها یک پژواک است. گمان ما این است که ترجمه های نادرست و ناپخته و عجولانه ی خانم نیلوفر طالبی و امثال ایشان که نمونه هایش را در بالا مشاهده کردیم باید حتی یک نت فالش هم از آن پژواک نباشد. یا شاید ناله ای ست معذب و کمرنگ و فراموش شدنی که در جهالتش مدعی اعجاب انگیزترین آواها و اجابت رسالتی ادبی، گویا هیچکدام از ما تا به حال نه شعر خوانده ایم و نه ترجمه ی شعر. هرچه هست این هجای گنگ نه تنها حق را ادا نمی کند بلکه نفَس شعر را به بهای جلوه نمایی ها و شهوت شهرت طلبی های کس یا کسانی می گیرد و در گلو خفه می کند. آیا این همه رسم معرفی شعر معاصر و شاعران ایرانی ست؟ پاسخ را به شما واگذار می کنیم.

راویان ادبی

پی نوشت: راویان ادبی متشکل از شاعران و نویسندگانی می باشد که مصمم بر آن گشته اند در برابر رسوایی های ادبی و استفاده های ابزاری از ادبیات فارسی سکوت نکنند. مقاله ای که خوانده اید محصول نوشتاری چندین شاعر و نویسنده بود که در این امر ما را یاری داده اند. این مقاله در روزهای آتی به زبان انگلیسی در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. از دوستانی که ما را در امر ترجمه ی این مقاله یاری می دهند ممنونیم.

خوانندگان گرامی:

مقصود و منظور از این مقاله و مقالات بعدی که از ما خواهید خواند پرده برداشتن از روند ادبیاتی فاسد و ابزاری ست که در سالهای اخیر شیوع فراوانی پیدا کرده است. ما معتقدیم که این نوع ادبیات تبلیغاتی و میان تهی موجب تخریب شعر و داستان معاصر فارسی خواهد شد و دلسردی بسیاری از شاعران و نویسندگانی که سالهای بسیاری از عمر خود را در راه توسعه ی ادبیاتی صادقانه و خالصانه و شرافتمندانه سرمایه کرده اند، فراهم خواهد آورد. ما امید داریم که با این حرکت تا حد ممکن از تسری این روند فاجعه بار جلوگیری نماییم. دوستانی که نمی خواهند برای گروه راویان ادبی نظر عمومی بگذارند می توانند با ایمیلی که در زیر در اختیارشان گذاشته ایم با ما تماس برقرار کنند.

سرافراز باشید.

ravian.adabi@gmx.com

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2024 MahMag - magazine of arts and humanities