میترسید ديگر نتواند به خانه برگردد. چیزی آنجا منتظرش بود. یک قدم هم نمیتوانست بردارد. به نردهها تکیه داد. سرمای نردههای گاراژ تا مغز استخوانش فرو میرفت. نرگس وفادار / هیس…!! was last modified: اکتبر 30th, 2009 by mahnaz badihian
اوهام! / عباس صحرائی
همه ساکت شدیم. و سکوت ادامه یافت…من و سوسن، چیزی نگفنیم، گذاشتیم او که سرش را پائین گرفته بود، شروع کند. – گفتی دو سئوال داری، دومین سئوالت چیست؟ اوهام! / عباس صحرائی was last modified: اکتبر 23rd, 2009 by mahnaz badihian
– اگر اين دختر زيبای مان را به تو بدهيم بخاطرش چکار مي كني ؟ شاعر نگاهي با تامل به دختر ِ غم انداخت و گفت : – پيراهنش مي كنم و مي پوشمش . داستان کوتاه ” شاعر ” از شیرکو بیکه س برگردان به فارسی: بابک صحرانورد was last modified: اکتبر 15th, 2009 […]
شاپور احمدي / سکویی برای کالبد خوابگرد
و اين شروعی است برای شاعر شدن. تو باید به من حق بدهی تا به خاکستری این چنين بيواهمه پا سفت کنم، جایی که غارهای خورشید میسوزند و لکههای آهکیِ آسمان بیگاه سوت میزنند. میخواهم در ذهن خود گنگهبازی کنم شاپور احمدي / سکویی برای کالبد خوابگرد was last modified: ژوئن 23rd, 2009 by mahnaz […]
نازبانو / گیل آوایی
وقتی که مثل عجل معلق به خانه مان ریختند، سرفه ی مش باقر از پشت پرچین خانه ی بی در و پیکرش بگوش می آمد. نازبانو جلوتر از او تنور را گیرانده بود. آتش از درزهای کاهگل دیوارهایش بیرون می زد. هنوز به درخانه ما نرسیده بودند که نازبانو صدایش درآمد نازبانو / گیل آوایی […]