آزادی به شرطِ چاقو / رضا بی شتاب

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای آزادی به شرطِ چاقو / رضا بی شتاب بسته هستند
اکتبر 152008
 

سينه ی پشمالودش را خاراند. پري دريايي در بيشه زارِ پشم گم شد. پير مرد بزرگ، دستار سياه از سر انداخت. عبا بر دوش و عرقچين بر سر، با ريش خضاب بسته عنابي چون واعظي نعره زد: آزادی به شرطِ چاقو / رضا بی شتاب was last modified: اکتبر 15th, 2008 by mahnaz badihian

از برتولت برشت

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای از برتولت برشت بسته هستند
سپتامبر 272008
 

….و سرانجام سراغ من آمدند؛ هرچه فریاد کردم و کمک خواستم، کسی باقی نمانده بود که اعتراض کند “برتولت برشت” از برتولت برشت was last modified: سپتامبر 27th, 2008 by mahnaz badihian

لب‌- ریزم / رباب محب

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای لب‌- ریزم / رباب محب بسته هستند
سپتامبر 262008
 
لب‌- ریزم   / رباب محب

درونِ قاب مردی به پشت ایستاده. درونِ قاب‌ترین قاب‌ها. قابی که قاب نیست. مردی در گوشه‌ای گور خود را می‌کند. گوشه‌ای که از چشم‌هایِ خودش هم پنهان است لب‌- ریزم / رباب محب was last modified: سپتامبر 26th, 2008 by mahnaz badihian

داستاني از منوچهر احترامي

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای داستاني از منوچهر احترامي بسته هستند
آگوست 132008
 
داستاني از منوچهر احترامي

تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان! داستاني از منوچهر احترامي was last modified: آگوست 13th, 2008 by mahnaz badihian

گودال / الف. خلفانی

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای گودال / الف. خلفانی بسته هستند
آگوست 052008
 

مادرم یک بار گفت: “انگشتانش که هیچ، خودش هم رشد نمی کند.” گفتم: “ولی خودش رشد کرده.” گفت: “ولی دیگر رشد نمی کند.” گودال / الف. خلفانی was last modified: آگوست 5th, 2008 by mahnaz badihian

آگوست 042008
 

برای روایت قصه ها وپریشان حالی ها وبه نظم درآوردن تغزل های ناب عاشقانه ی دوران جوانی قصه راز پارمیدا نوشته بهرام سلاحورزی مثل شکو فه های نارنج وعطر سوسن ها و سرود غمنامه های عاشقانِ مستی است که مستی را در هشیاری می دانند راز پارمیدا قصه ای از بهرام سلاحورزی was last modified: […]

بخشی از رمانِ چاپ نشده ی«جامه ی کاغذی» / رضا بی شتاب

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای بخشی از رمانِ چاپ نشده ی«جامه ی کاغذی» / رضا بی شتاب بسته هستند
جولای 172008
 

به نسیم خاکسار ـ سلام عليكم حاج آقا، حال سركار خوبه، بچه ها و عيال خوبن؟ عمر و عزتتون زياد، به مرحمت شما… بخشی از رمانِ چاپ نشده ی«جامه ی کاغذی» / رضا بی شتاب was last modified: جولای 17th, 2008 by mahnaz badihian

اسماعیل زرعی / به دل آینه ها بشتابیم

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای اسماعیل زرعی / به دل آینه ها بشتابیم بسته هستند
جولای 122008
 
اسماعیل زرعی /  به دل  آینه ها بشتابیم

صدای حاجیه ملوک بود و پشت بندش ، دو سه زن دیگر که عجول تر بودند ؛ اما پروانه خانم هنوز درگیر ِ پسرش بود که می خواست همراه شان برود و مادر نهیب می زد : نمی شود ذلیل مرده . این هزار دفعه . به گوش ات می رودیا نه پدرسگ ؟ اسماعیل […]

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي