این اثر را با چشم های باز به جنبش آزادی خواهانه ی سبز و جعفر پناهی هنرمند سبز در بند هدیه می کنم امید دارم یک سال کار بی وقفه من لیاقت من ها را داشته باشد چرا که باور دارم ما سبزها بیشمار یکی هستیم با اندیشه های متفاوت . الیاس قنواتی روایت راوی […]
هيچ كس نمي آيد (داستاني از ميثم رمضاني)
كلمات نا مفهوم تر از انند كه حسي را بيان كنند(داستاني از فاطمه زنده بودي)

صدای دستگیره ی در قطع می شود. سکوت به اتاقم می رسد. سیاهی با جسم پنجره یکی شده. دارند به ما نگاه می کنند، پشت سوراخ کلید مردمک های رنگی در حرکت اند. كلمات نا مفهوم تر از انند كه حسي را بيان كنند(داستاني از فاطمه زنده بودي) was last modified: فوریه 18th, 2010 by […]

چشم هایم را باز می کند ، هیچ جا را نمی بینم ، بند دور دست هایم را هم باز می کند ، چقدر درد گرفته و گزگز می کند پایم به لبه پله گیر می کند ، دیوار را می گیرم و سه پله می شمارم و پایین می روم . چه تاریک است […]
سيب (چهارداستان)از قاسم شكري
داستان سوسك ها نوشته سيد ميثم رمضاني
در ایستکاه اتوبوس / عباس صحرائی
این حسادت چیست که مردان را در حد نا جوری دست پاچه می کند؟ حتا آنجا که حق ندارند، در ایستکاه اتوبوس / عباس صحرائی was last modified: ژانویه 8th, 2010 by mahnaz badihian
مریمی / قاسم رستمی نیا
به پدر بزرگ گفتی : مریمی هم می تواند تفنگ سرپر را مثل مرد نشانه برود. مریمی / قاسم رستمی نیا was last modified: دسامبر 20th, 2009 by mahnaz badihian
مگه زبيده را نمى شناسى؟ جاسم نفس وعشقشه، اگه بدونه که جاسم را زدن، که ديگه جاسم نيست شهر را بهم مى ريزه، با دستاى خودش ژاندارم ها راخفه مى کنه. جاسم ——-عباس صحرائى was last modified: نوامبر 13th, 2009 by mahnaz badihian