شاید هزاربار هواپیمایی را تجسم کرده بود که بمب اش را به اشتباه بر روی تنها پل تخم مرغی محله اش انداخته بود. انگار که هوایپمایی مثل اجل معلق از گرد آسمان رسیده باشد و هیچ جایی گیرش نیامده باشد الا همان پل تخم مرغی در آن گوشه پرت ِناکجا آبادی که تیر غیب سراغش […]
مسافرها بازهم پیرتر میشوند. آنقدر که پوسیدگی صورتشان قاطی چین و چروک لباسهایشان میشود. / گاراژی برای پیر شدن /علی کریمی was last modified: فوریه 7th, 2009 by mahnaz badihian
داگرمن می نویسد: پائیز 1946 غم انگیز، سرد و بارانی بود. قحطی و گرسنگی یک سوم روهر و حوالی آن را در بر گرفته بود، در تمام طول پائیز قطارها مهاجرین را از آلمان شرقی به آلمان غربی می رساندند. پائیز آلمان نویسنده: استیگ داگرمن / برگردان: اسحاق نجم الدین was last modified: ژانویه 3rd, […]
الیزابت الکساندر بانوی شاعر46 ساله ی سیاهپوستی است که در هارلم بدنیا آمده و هم اکنون در زمینه ی مطالعات سیاهان در دانشگاه تدریس می کند. Elizabeth Alexander/الیزابت الکساندر در جشن بزرگ انتخاب رییس جمهور جدید آمریکا شعر می خواند was last modified: دسامبر 24th, 2008 by mahnaz badihian
امروز دریا هم گویی خیال اش گرفته بود. مانند مستی که تلوتلو خوران راه برود و خوش خوشانش شود، لَوَندی می کرد و تلنگوری هم به ساحل می زد. دریای در خلسه مست / گیل آوایی was last modified: دسامبر 19th, 2008 by mahnaz badihian
هيچ كاري نمي توانستم انجام دهم . درونم پر از كثافت شده بود . منتظر بودم اتفاق بزرگي در زندگي ام رخ بدهد ؛ چيزي مثل رو شدن قضيه و به تبع آن رسوايي ويا مرگ يكي از بستگانم ؛ م.ح.عباسپور ./ ميل مبهم گناه” was last modified: نوامبر 30th, 2008 by mahnaz badihian
«دهنت رو باز کن ببینم، آها زبون داری پس چرا تکونش نمیدی! این تلویزیون رو هم خاموش کن» بغضِ پاییزی / رضا بی شتاب was last modified: نوامبر 24th, 2008 by mahnaz badihian
رنگ این درخیلی قشنگه، مثل آسمون یزده که اونور اصفهونه .نامسلمونا لااقل اجازه بدین یه دفعه ی دیگه زنگ بزنم.فقط یه دفعه نصرت الله مسعودی / حنا بردستو برمویت مبارک … was last modified: نوامبر 22nd, 2008 by mahnaz badihian
فعلاً که دست اینهاست ، مي دونی با عزرائیل وارد معامله شدن ، امتیاز مرگ رو ازش خریدن ، تو بازار بورس میگن غوغا شده ب . رمزی / مرگ را هم خصوصي کردن was last modified: اکتبر 29th, 2008 by mahnaz badihian
نوناک نیامده است. شمعی روشن نشده است. عودی در خانه عطر نمی پراکند. پنجره ای باز نیست. دستی بر کوبه در خانه ام کوفته نشده است. زمزمه ی مرا همنوایی نیست. کسی سراغ مرا نگرفته است. بازی عشق / گیل آوایی was last modified: اکتبر 15th, 2008 by mahnaz badihian
| © 2025 MahMag - magazine of arts and humanities | درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بيعرضگي را صبر، و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مينامند. گاندي |