آوریل 102007
 
توطئه در باران ---نصرت‌اله مسعودى

نصرت‌اله مسعودى تقديم به شهبازي توطئه در باران بسيار باهوش بود و حدس مي‌زد ريشه‌ي ماجرا بايد از جاي ديگري آب بخورد، اما باز به خودش مي‌گفت: «نيشابوري قضاوت بر پايه‌ي حدس و گمان از نابخردي است. تشكيل اين جلسه‌ي سه نفره هم به خواست او و تنها بخاطر روشن شدن مسأله و فيصله آن […]

مارس 232007
 
با کلاه آبی.........مهناز بدیهیان

و گاه تمامی فاصله ی بین ما ضخامتی به نازکی شیشه دارد. با کلاه آبی……… نشسته بود ، پشت پنجره ای که رو بسوی کوه بلندی بود و دامنه اش را سبزه های تازه رسته ی بهار پوشانده بود. با کلاه آبی………مهناز بدیهیان was last modified: مارس 23rd, 2007 by mahnaz badihian

مارس 142007
 
”دوچرخه“-----پیروز ابراهیمی

”دوچرخه“ پیروز ابراهیمی از پنجره آزمايشگاه, يك گروه از بچه ها را مي بينم كه با دوچرخه شان با شور فراوان بازي مي كنند. دیدن این منظره مرا به سالهای دور می برد. هنگامیکه کودکی بیش نبودم. ”دوچرخه“—–پیروز ابراهیمی was last modified: مارس 14th, 2007 by mahnaz badihian

مارس 122007
 
گل خشخاش - ---هژبر

دو داستان کوتاه از هژبر گل خشخاش – اگرچه آمنه ترشیده بود اما حرفاش هنوز شیرین بود و چشاش سبزسبز. ازصداش قصه می ریخت. یه روز توکسالت جمعه ای دوردامنش چسبیدیم تا برامون قصه بگه. اولش چند مُشت خندیدیم. اوهم. بعد با پَر چادرش خنده های دوردهنشو پاک کرد و برامون قصه گفت: گل خشخاش […]

ژانویه 262007
 

تنها در خانه عباس موذن گفت: به مادرم می‌گویم بیاید. این مال وقتی بود که هنوز شقایق به مدرسه نمی‌رفت . زنگ زدیم از شهرستان آمد. دو هفته پیش ما بود ، خسته شد، تنها در خانه عباس موذن was last modified: ژانویه 26th, 2007 by mahnaz badihian

قاچ گرد نارنگی تو خالی–از وحید ضیایی

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای قاچ گرد نارنگی تو خالی–از وحید ضیایی بسته هستند
ژانویه 262007
 
قاچ گرد نارنگی تو خالی--از وحید ضیایی

قاچ گرد نارنگی تو خالی صبح از پودر شب ژل شده توی کش و قوس صلات ظهر …خلاصه بیدار شده بود .نوک شکسته ی انگشت شست پاش اولین چیزی بود که توجه شو جلب کرد .ملحفه های پیچ پیچ و سوزن نخ گیس آفتاب که چر کای دیشبی رو به تنش وصله میزد .صبحِ خونی […]

ای ایران —-هژبر

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای ای ایران —-هژبر بسته هستند
ژانویه 182007
 
ای ایران ----هژبر

– ای ایران – – سویچ ماشین کو؟ – اونهاش رو تلویزیونه. – می خوای بری؟ ای ایران —-هژبر was last modified: ژانویه 18th, 2007 by mahnaz badihian

ژانویه 132007
 
برگشت ماهی سیاه کوچولو از دریا -----داستانی از هژبر

– برگشت ماهی سیاه کوچولو از دریا – …. ماهی پیر قصه اش را تمام کرد و به دوازده هزار بچه و نوه اش گفت: – دیگر وقت خواب است بچه ها بروید بخوابید. بچه ها و نوه ها گفتند: – مادر بزرگ نگفتی آن ماهی ریزه چطور شد. ماهی پیر گفت برگشت ماهی سیاه […]

ژانویه 092007
 
داستان کوتاه ----هژبر

– کوه ارغوانی – باران پائیزی تازه شروع کرده بود. برگ درختان، به آرامی یکی پس ازدیگری به زمین می افتادند. کناره های خیابان و کف پیاده روها را لایه ای از برگهای قهوه ای و زرد پوشانده بود. درحالی که موهای سفیدش کاملن خیس شده بود، بی توجه به باران قدم برمی داشت. به […]

امیر رضا بیگدلی

 ادبیات جهان  دیدگاه‌ها برای امیر رضا بیگدلی بسته هستند
ژانویه 062007
 

اولین نامه من به دوستم هر کی ندونه تو یکی – بهمن- باید خوب بدونی؛ آدمی که پس از چند سال این در اون در زدن به هزار و یک دوز و کلک، پاش به این ور آب می رسه باید خیلی پخمه باشه که از هول حلیم بیفته تو دیگ – پیش از اینکه […]

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي