
صورتي – نينا گلستاني was last modified: سپتامبر 15th, 2010 by soroush
حتما ازجايي پرت شدم كه چيزي ته حلقم جوشيد و از دهانم پاشيد بيرون . مرد دستپاچه ماسك را از روي صورتم برداشت .ُشّر تلخابه را احساس كردم از گوشه دهانم تا كنار لاله گوش كه باز دلم چنگ خورد .مثل رختهايي كه ننه اكبر ، نشسته بود كنار حوض ومي شست . مهتابي سقف-پروين […]
وقتی بلوز زندان را میپوشید رو به چنگیز گفت : پوشیدن این بلوز هم برای چنین ملاقاتی خیلی ضایع است چنگیزکه هنوز از ته مانده خنده هایش بر روی لبانش باقی مانده بود به طعنه گفت : مثل اینکه جنابعالی زندانی تشریف دارید و اینجا زندان است ، نه هتل هیلتون https://bijan-safsari.com ملاقات شرعي -بيژن […]
بدون پردهپوشي بايد اذعان کنم به سه دليل مشخص، تاکنون به سراغ کارهايش نرفتهام؛ اول آنکه از سليقه آدمهايي که از او تعريف ميکردند کاملاً به دور بودم. به نظرم ميرسيد طرفداران رمانهاي ساراماگو از آن دسته آدمهاي رماننخواني هستند که در پي شهرت نويسنده، براي خواندن آثار او انگيزه پيدا ميکنند شگرد ضد جاهطلبانه […]
، دست چپم دستهي فلزي ساطور را ول نميکرد. انگار به آن چسبيده بود يا آن ساطور مشکي جزئي از دست چپم شده بود. ساطور را زير پايم گذاشتم و هر چه تلاش کردم از دستم جدا نشد. نه دست چپم ساطور را ول ميکرد و نه ساطور دستم را. وقتي بيشتر زور زدم تا […]
مامان ایستاده و شوهرش هم کنارش. موهای شقیقه¬اش سفید است و چشم¬هایش خیره به دورها. مثل روزی که عقد کرده بود مامان را. خاله کل کشیده بود و گفته بود باهاش دست بدهم و او سرم را نوازش کرده بود و من در را کوبیده بودم و از اتاق زده بودم بیرون. صدای بادابادا مبارک […]
بنويس نامه ات را براي معشوقه مومنه ات كه گرسنه اي و گرسنه اي و گرسنه و قرار نيست فطيري از آسمان برسد و اين روزها ديگر كسي شام فرزندانش را نمي دهد به در مانده اي چون تو كه مائده بهشتي از آسمان سفره اش را رنگين كند و گرسنگي كه شايد شنبه و […]
© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities | درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بيعرضگي را صبر، و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مينامند. گاندي |