. یادش گرامی. به یاد همکار عزیز و یار و یاور ماهمگ ، دکتر علی رضایی،از ابتدا تا کنون
بدیده ای بنام دیگنیتاس
نوشته بود” کاملا درست می گویی، کسی بیش از من به زندگی عشق نورزیده است. من هفتاد و پنج سال تمام بازی کردم…با علم، با مقام، با شهرت، با سربلندی، با عشق های زمینی، و،و،و..همه گونه بازی کردم و به دنیا عشق ورزیدم. ولی حالا دیگر بازی تمام شده است و بازی دیگر شیرین نیست و به همین خاطر من هم می روم. نمی نشینم که بیماری مرا زجر دهد. من با یک بازی نهایی به تمام بازیهای زندگیم خاتمه می دهم.”
در پایان اضافه کرده بود :” روزی که آخرین روز من باشد را در سایت خود اعلام می کنم.”
دوست عزیز و دانشمند ما و مسئول بخش فنی مجله ادبی ماهمگ که از هوش سرشاری بهره مند بود در عین حال متخصص طب هسته ای هم بود و در دانشگاه در ایالت آیوا سالها تدریس می کرد، سه سال پیش به سرطان روده مبتلا شد که سرطان پیشرفته ی روده بود.چیزی طول نکشید که سرطان و غدد سرطانی ریه های او را پر کرد. او با یک ایمیل بهمه ی آشنایان و نزدکانش این خبر بد را رساد. در بهار سال 2017 اعلام کرد که این آخرین بهار زندگیش می باشد.
این انسان مهربان که بقول خودش هرگز نرم را رعایت نکرده بود و آنگونه که خواسته زندگی کرده آنهمه یک زندگی شاد تصمیمی شجاعانه و شاید عجیب و شاید هم خودخواهانه می گیرد. او که بقول خودش در تمام طول زندگی درد و رنجی تحمل نکرده بود بکمک موسیقی و می در کنا خانواده ماه ها و روزهای آخر عمرش را می گذراند تا هر وقت حس کرد وقت رفتن و وقت خواب ابدیست به سویس و موسسه ی دیگنیتاس برود . او که یک پزشگ است خوب میداند مسیر این غدد سرطانی چیست و بکجا می انجامد. غده ها روز بروز بزرگتر می شوند و راه نفس را بر او تنگتر می کنند. او تصمیم دارد که قبل از رسیدن به وضع اسفناک و خفگی با زندگی و خانواده با میل خود بدرود بگوید. او رفتن به موسسه ی دیگنیتاس در سویس را یک خودکشی نمیداند بلکه آنرا راحت و بی دغدغه مردن می داند.
خبر این تصمیم او اول حیرت زده ام کرد. بعد غمگین و بدنبال آن عصبانیت و سرانجام با آن کنار آمدم و منتظر آخرین ایمیل او ماندم.
موسسه ی دیگنیتاس از ده سال پیش در سویس توسط یک وکیلراه افتاده است. دیگنیتاس چنانکه از اسمش بر می آید یعنی با عزت و احترام با زندگی وداع کردن. این موسسهکه مردن در آن ارزان هم نیست پدیده ی تازه ایست که با مردن در کلینیک دکتر کورکیان در آمریکا فرق دارد. همکار ما در ماهمگ از یکسال پیش عضو دیگنیتاس شده و حدود دوهزار پاند فعلا خرج کرده.
قرار است با یک پرواز و با همراهی چند تن از اعضای خانواده به سویس بروند و ساکن یکی از اطاق های دیگنیتاس بشوند و چند روزی از بهترین رستوران شهر لذت ببرند و یکروز صبح هم در حالیکه از او فیلم برداری میکنند برایتحویل به پلیس( که نشان بدهند این فرد با دست خودش زهر را نوشیده) جام زهر را به او بدهند و او پس ار سه دقیقه جهان را بدرود بگوید.
از او می پرسم اگر قرار است با دست خودت زهر را سر بکشی چرا این کار را در خانه و اطاق خواب خودت انجام نمی دهی و او در پاسخ می نویسد:
“انسانها فلسفه های گوناگون دارند و من با تو موافق نیستم.خانه ی هرکسی جای امنی ست برای خانواده و معبد خاطرات زیبای آنها. بعد از خودکشی یک عضو خانواده اطاق او برای بازماندگانش لعنت شده است و برای همیشه گورستانی بیش نیست. نباید این سرانجام تلخ را بر عزیزانمان روا بداریم.
همکار گرانقدر ما در ماهمگ گفت تمام اینروزها دارم ترتیب یک زندگی آرام و بی درد سر را برای خانواده می دهم. تا بعد از من همسرو فرزندانم آسوده و راحت باشند.
و در تاریخ 14 سپتامبر 2017 و در ساعت 7.19 شب به وقت کالیفرنیا از او این ایمیل را دریافت کردم که تا کلمه ی سویس را در آن دیدم با وحشت بلند بلند خواندم و قطرات اشگ را درچشمان خانواده ام که تازه صرف شام کرده بودند دیدم.:
“مهناز عزیز
این آخرین ساعات پایانی عمر من است………در سویس هستم و حدود پنج ساعت دیگر با سرنوشت خویش ملاقات پایانی خواهم داشت. من بسیار مفتخرم که تو را در زندگی خویش شناختم. تو انسان خوبی هستی.موفق باشی.”
سپس متنی هم خودش از طرف بازماندگانش نوشته بود که پس از مرگش به دوستان و فامیل بفرستند را نیز برایم فرستاده بود که آنها نخواهند زحمت نوشتن آنرا بکشند!!!!
متن از این قرار است:
-
https://www.theguardian.com/society/2009/nov/18/assisted-suicide-dignitas-house
http://www.dignitas.ch/?lang=en