پانیذکم
خوش آمدی
قدمت بر آیینه ی چشمم
عطر سینه ام شدی
صدای تو
موسیقی زنگ شتر صبا را
تکه تکه بر تارک سکوت خانه ام
می پراکند
پانیذکم
حضورت آشتی با درخت و باغ و بهار است
و گشودن هر در بسته
بوی کندر و صندل است
طعم داشتن
نگاه کودکانه ات
شگفتی جهان را به ارمغان آورده
خوش آمدی پانیذکم
ما آمده بودیم که تو بیایی
زندگی کردیم
تا تو طلوع کنی
بازی کن
برقص
بخوان
جهان زیباست
چون تو زیبایی
شاید یک شوخی است
گلزارش گاه خزان می شود
و گاه زمین خشگ پر از بنفشه می شود
جهانی که خرج توپ و تفنگش بیشتر از
خرج غذای کودکان بی بضاعت است
جهانی که کلید درهای بسته اش
در جیب دشمن است
خوش آمدی پانیذکم
به آفتاب نگاه کن
به کوه با رویای سرکشش
به دستان توانایت که هنوز بزرگ نشده
هنر می آفریند
و به ذهن زیبای کودکانه ات
که راه درازی نرفته
کتاب می شناسد
حرف می شناسد
خوش آمدی
و ما با تو می آییم
تا قله ی البرز
تا آبشار ایگواسو
و تا معصومیت مهتاب در سکوت شب
تو دیوار خانه
تو جاده ی شهر ما شدی
تو غرور و عزتی
خوش آمدی
جهان قطره ی کوچکی است زیر پای کودکانه ات
نگاه کن به قله های بلند
به انتهای بلند سرو
به رازناکی کل سرخ
این شعر را برای نوه ام دو سال پیش هنگامیکه سه ساله بود سرودم. او که مرا مانا صدا میکند میگوید:
” مانا من مثل تو شاعرم و نقاش ام!”.
!!!! کتابخوان خوبی هم هست .او پابلوو پیاف و پیکاسوی کوچک من است
خوش آمدی پانیذکم/ مهناز بدیهیان 20016 سانفرانسیسکو was last modified: ژانویه 13th, 2022 by