MahMag Farsi

دکتر صمدانی/دکترمیر فطروس

از میرفطروس به علت حمایت ازحمله به ایران،سلب دکترای افتخاری شد
دکتر صمدانی ، رئیس دانشگاه آمریکایی گلوبال در نامه ای از آقای میر فطروس خواست که دکترای افتخاری را که دانشگاه به ایشان اعطا کرده بود، پس بفرستد. ترجمه و متن اصلی: آقای میرفطروس فهم این نکته ضروری است که ، اعطای مدرک افتخاری بر پایه شرف و لیاقت کسی که مدرک را می گیرد ، بنا شده است. یکی از این ها ( آن گونه که در بند یک آیین نامه ی مربوط به اعطای مدرک دکترای دانشگاه آمریکایی گلوبال قید شده است ) آن است که گیرنده ی دکترای افتخاری ، خود را وقف کوششهای انسانی ، برای استقرار صلح در سراسر جهان کند.در حالیکه شما ، در نامه ی حیرت آور تان ، به سناتور لیندزی گراهام (بگونه ای شرم آور و ناامید کننده ) موافقت خود را با حمله نظامی قدرتهای جهانی ( از جمله آمریکا) به سرزمین پدری خود اعلام کرده اید. شما ، در نامه تان، به جای این که از سناتور گراهام بخواهید که ایرانیان را ، در قیام علیه رژیم تشویق کند ( بی هیچ توجیهی ) خواسته اید که رژیم ملاها ، ازطریق نیروهای نظامی به زیر کشیده شود.شما ، با این کارتان ( بالقوه ) هیولایی را ( در هیئت هرج و مرج اقتصادی ـ سیاسی در گستره ی جهان ) از بند رها ساختید ؛ و البته ، لازم به گفتن نیست که ( از این رهگذر ) بسیاری از ایرانیان و آمریکائیان جانشان را از دست خواهند داد. گرچه ، مطمئن هستم که ( متاسفانه) فروشندگان اسلحه ( در هر دو طرف ) از این جنگ سود خواهند برد. آقای میر فطروس، نویسنده خوبی بودن از شما انسان خوبی نمی سازد. آدولف هیتلر هم هنرمند خوبی بود ولی ، تنها از رهگذر جنایتهای فجیع اش ( علیه بشریت ) در خاطره ها مانده است. آقای میر فطروس، شما و عزیزانتان ، در زیر چتر امنیتی کشور قدرتمند و متمدن فرانسه زندگی می کنید. از این رو ، شما و خانوداده تان از نعمت امنیت بر خوردارید. با این وجود ( عطف به نامه ی شما ) این گونه به نظر می رسد که، برای شما میلیونها نفر زن و مرد و کودک بی گناه و بی دفاع ایرانی ( که در نتیجه چنیین حمله خانمان سوزی ، وحشتهای غیر قابل توصیف جنگی را تجربه خواهند کرد) مهم نیستتند . جنگی که قدرتهای جهانی شروع خواهند کرد و توان نظامی خود را در از بین بردن بسیاری از مردم ایران ( همراه با ملزومات و امکانات کمی که این مردم، برای راحتی خود گرد آورده اند) بکار خواهند گرفت. سرانجام ، تشویق شما برای حمله نظامی [ به ایران ] آنقدر مسخره و غیرمنطقی است که لیاقت داشتن دکترای افتخاری را که (ای-جی- یو به شما اعطا کرده بود ) از شما سلب می کند . بنابراین دکترای افتخاری شما ( از تاریخ ارسال ای ـ میل ، در جهت ابطال آن ) لغو خواهد شد. پیشاپیش به شما اخطار می شود که از این تاریخ به بعد ، افزودن عنوان دکتر به دنبال نام تان ، یا امضا کردن و چاپ نام خود با عنوان دکتر و یا معرفی خود به هر شکلی که نشان از این داشته باشد که از «ای جی یو » دکترا دارید، از منظر قانونی و اخلاقی، نقض حقوق دانشگاه تلقی خواهد شد. شما موظف هس
…..

نامه علی میرفطروس به سناتور گراهام

نامه اى به سناتور لیندسی گراهام ،سناتورجمهوریخواه آمریکاعلی میر فطروس

* مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان در تدارک «هولوکاست دوم» است.

*تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود. لذا، هرگونه حمله به تأسیسات مردمى و زیرساخت هاى صنعتى ونفتى ایران،موجب نفرت وکینۀ دیرپاى ایرانیان نسبت به آمریکاو همپیمانانش خواهد شد.

سناتور لیندسی گراهام عزیز!

بعنوان یک ایرانی و محقّق در تاریخ ایران و اسلام، از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس امنیّت بین المللی «هالیفاکس» در کانادا، بسیار سپاسگزاری می کنم. متأسفانه دولت کنونی آمریکا با شناخت نادرست از ماهیّت رژیم اسلامی ایران ، فرصت های فراوانی را در گفتگو با مردم ایران و حمایت از مبارزات آزادیخواهانۀ آنان از دست داده است. مبارزات مردم ایران، خصوصاً در دو سال اخیر، گواه روشنی است که این رژیم قرون وسطائی، مشروعیّت و پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و اینک، تنها به زور اسلحه و سرکوب های خونین و هولناک به حکومت خود ادامه می دهد. بنابراین: هر حمله ای که پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم ایران را بقول شما « اخته» کند، باعث رضایت و شادمانی مردم ایران خواهد بود و به آنان فرصت خواهد داد تا بدون ترس از سرکوب پاسداران رژیم، به خیابان ها ریخته و خود به حیات این رژیم فاشیستی نقطۀ پایان بگذارند.

روشن تر بگویم: دولتمردان آمریکا باید بدانند که مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت،اینک در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که در منطقه و جهان در تدارک«هولوکاست دوم» است

…..

اکنون و در بزنگاه تاریخی

۳ دسامبر ۲۰۱۱

آزادی، همیشه آزادی دگر اندیشان است
(روزا لوکزامبورگ)

دشمن واقعی مردم ایران

مردم ایران تنها یک دشمن واقعی دارند وآن ‌هم «حکومت ناب محمدی» است. این «نظام مقدس اسلامی» دشمن درجه یک صلح درمنطقه هم هست و آن چنان که در قانون اساسی‌اش مندرج است و بارها از سوی رهبرانش بیان شده آهنگ آن دارد که با جنگ و جهاد، «انقلاب اسلامی» را به تمام جهان صادر کند و در«مدیریت جهان» با هرشکل ممکن سهیم شود! براین پایه است که در کنار تأسیس سپاه تروریستی قدس، به تمامی شبکه‌های ترور بین‌المللی یاری لُجستیکی، مالی، اطلاعاتی و نظامی می‌رساند. «رهبر»، فرماندهان سپاه، و دولتمردان مسلمان در ایران پیوسته برطبل جنگ می‌کوبند. فریادهای «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، «مرگ بر آمریکا»، «اسرائیل باید از نقشه‌ی جغرافیا حذف شود»، «مرگ بر انگلیس» و شعارهای جنگی دیگری از این دست، ۳۳ سال است فضای حکومتی در ایران را پر کرده است. روزی نیست که پرچم این یا آن کشور را آتش نزنند. ماهی نیست که موشک‌های قاره‌پیمایی در ایران آزمایش نکنند. صلح جهانی براستی که از سوی مشتی روحانی بی‌خرد و اوباش پاسدار در خطری جدی قرار گرفته است.

چنین است جنگ!

ایران یکی از لقمه‌های چرب بر سفره‌ی روس‌ها و چینی‌ها است. پیداست که دیگرغارتگران و راهزنان بین‌المللی هم خرسند می‌شوند چنان اوضاعی فراهم آید تا آن‌ها به بهانه‌ی سرکوب وگوشمالی رژیم توتالیتر وجنگ‌طلب اسلامی در ایران، سلطه و چپاول خود را از نو درخاورمیانه سازماندهی کنند. ای بسا ایران نیز مانند لیبی و شاید بزودی سوریه بدست کشورهای رقیب ازسفره‌ی چین و روسیه قاپیده شود! بازنده‌ی اصلی این دگرگونی‌ها مردم ایران خواهند بود. چرا که آنان بدست حکومت اسلامی و مدافعانش به گروگان گرفته شده و خود حق مداخله در سرنوشت خود را ندارند. همه‌ی جناح‌های این حکومت در پدید آوردن وضعیت مرگبار در ایران و خاورمیانه نقش مؤثر و آشکاری داشته و دارند. هم بنیادگراها و هم اصلاح‌طلبان، طراحان اصلی کشاندن ایران به باتلاق نابودی‌اند. مردم ایران درهیچ عرصه‌ای با منافع این رژیم همسو نیستند. منافع حکومت اسلامی درهمه‌ی گستره‌ها با منافع ملی ایرانیان درستیز است. ایرانیان به معنای واقعی کلمه به اسارت رژیمی دزد، سرکوبگر، ریاکار، جنگ‌طلب و ضد ایرانی درآمده‌اند. رژیمی که یک روز برای آمریکا و غرب شاخ و شانه می‌کشد، یک روز برای عربستان و مصر، یک روز برای اسرائیل و ترکیه و روز دیگرهم برای انگلستان و فرانسه. اما اگر این «جهادگران» حاکم بر ایران درهمه‌ی این موارد بلوف بزنند، در کوبیدن جان و جسم ایرانیان و نابودی اندیشه و فرهنگ ایرانی بسیار جدی عمل کرده و می‌کنند. یکی از آرزوهای آنان برای برونرفت از بن‌بست سیاست داخلی و منطقه‌ای‌شان همانا جنگ است که آن را آشکارا بر زبان می‌آورند و چه بسا که این آرزو نیز بر دلشان نماند. اما تاوان هرجنگی را مردم می‌دهند. فرماندهان لشکریان عرب و مغول و اسکندر همه رفتند اما ویرانی‌های فرهنگی و سیاسی آنان هنوز هم در ایران جبران نشده است. دیگر نه می‌شود تخت جمشید را بازسازی کرد و نه می‌توان هزاران کتاب ادبی و علمی سوخته شده‌ی ایرانی به دست عربها را بازنوشت و نه می‌توان جان میلیون‌ها ایرانی را که از جنگ قادسیه تا جنگ با صدام حسین کشته شدند به پیکر آنان بازگرداند. چنین است جنگ! سران جنگ‌طلب رژیم اسلامی در ایران، ای بسا پیش از فرارشان به کشورهایی که سرمایه‌های غارت شده‌ی ایران را به آنجا‌ها قاچاق کرده‌اند، میهن ما را به سرزمینی یکسره از خاکستر وخون تبدیل کنند. برای جلوگیری از نابودی ایران باید این حکومت در تمامیت‌اش از کشور ایران محو شود. این حقیقتی است که تنها مردم ایران باید برای پیاده کردنش بکوشند. ضدیت با جنگ وظیفه‌ی هر ایرانی است، اما وظیفه‌ی مقدم برآن، ضدیت با جمهوری اسلامی است که زمینه‌های جنگ را فراهم کرده و اکنون بنا به گفته فرماندهانش منتظر کلید خوردن آن است تا «انرژی ذخیره شده» خود را یک‌جوری تخلیه کند!

مُفتّشان سیاسی رژیم در «اپوزیسیون»

در این میان اما آن دسته از «روشنفکرانی» که می‌خواهند با انجام «برخی اصلاحات» اصل این رژیم را حفظ کنند، آنانی که خود از بنیان‌گذاران، تئوریسین‌ها یا مشاطه‌گران «اپوزیسیونی!» این رژیم بوده‌ وهستند، می‌دانند که حکومت اسلامی سال‌هاست در دل و اندیشه‌ی ایرانیان مرده است. آنان برآنند تا با حفظ «ظاهری انتقادی» از سقوط رژیم جلوگیرند تا مگر پست‌های از دست‌رفته‌شان را دوباره به دست آرند. درچنین کارزاری حمله به افراد، جریان‌ها و مخالفان راستین رژیم، شکل مناسبی است تا آنها در پوشش «ضدیت با جنگ»(!) به دیرفهمان حکومتی بفهمانند که «خودی» هستند و هوای «جمهوری اسلامی» را دارند، حتا در بیرون از کشور و به صورت توده‌ی رانده‌شدگان از حکومت! دراین میان ابراز نظر علی میرفطروس، پژوهشگر تاریخ ایران درباره‌ی حکومت و براندازی آن بشکل جراحی نظامی، بهانه‌ای برای «منتقدان شرمگین» رژیم شده است. این گرگانِ در لباس میش- به عمد- از درک کُنه نوشته‌ی این چهره‌ی سرشناس ادبی و فرهنگی ناتوان می‌مانند تا بتوانند چراغ‌های سبز چشمک‌زنشان را از دور و نزدیک برای حکومت روشن کنند. این مفتشان سیاسی درموقع ربوده شدن مخالفان رژیم و یا ترور افرادی همچون رافق تقی (نویسنده‌ی آذربایجانی که با فتوای آیت‌الله لنکرانی ترور شد) غایب‌اند اما تا خطر سقوط به دروازه‌های خلافت اسلامی نزدیک می‌شود، سرو کله‌شان پیدا می‌شود! بساط توطئه، ترور شخصیتی، جوسازی و خاک‌پاشی به چشم مردم را می‌گسترانند و با فریاد «واسلاما»، «وامیهنا» به ترویج تفتیش و سانسور آن هم درجهان آزاد می‌پردازند. آنان نه تنها ارزشی برای مخالفان نظری و سیاسی خود قایل نیستند، بلکه می‌کوشند زمینه‌های روانی و تبلیغاتی حذف و ترور دگراندیشان را نیز فراهم کنند.

آزادی بیان و عقیده، یک اصل جهانی

در هیج جای جهان آزادی و دموکراسی شکل نخواهد گرفت مگر با درک حضور دگراندیشان؛ و کوشش برای فعالیت علنی آنان درجامعه و فراهم کردن امکان‌هایی تا مخالفان هم بتوانند آزادانه و بی‌واهمه از تهمت و تعزیر، افکار و دیدگاه‌های خود را بیان کنند. جامعه‌ای بدون صدای روشن و آشکار مخالفان، جامعه‌ای مرده‌ است. هرجامعه‌ای از جریان‌ها و لایه‌های ناهمسان و گاه باخواست‌های ناهمروند شکل گرفته است و تنها با حضور علنی و قانونی همه‌ی نحله‌های نظری وسیاسی درصحنه‌ی اجتماعی است که بقای آن جامعه تضمین خواهد شد. ایرانیانی همچون نبوی‌ها، گنجی‌ها و صمدانی‌ها که در کشورهای غربی می‌کوشند به صورت مُفتش‌ و لابی‌ حکومت اسلامی عمل کنند و جلوی ابراز نظر و کوشش‌های مخالفان جدی رژیم را بگیرند، چه تفاوتی با بازجویان امنیتی رژیم در درون ایران دارند؟ یکی فتوا به قتل سلمان رشدی می‌دهد و این دیگری از یک پژوهشگر خلع دکترای افتخاری می‌کند! روشنفکران می‌توانند درمخالفت با جنگ یا با موافقت با ضربه‌ی نظامی به مراکز سیاسی و امنیتی حکومت اسلامی یا حتا درموافقت با «جنگ بشردوستانه» نظرشان را بیان کنند، اما اینان نه فرماندهان ناتو هستند، نه سران پنتاگون و نه فرماندهان سپاه قدس وسپاه پاسداران. نظر اینان تنها در محدوده‌ی نظرهای گوناگونی باقی می‌ماند که وجودشان برای تنفس هرجامعه‌ی دموکراتیکی ضروری است. چماق‌کشی برای تهدید دگراندیشان و بستن دهان‌ها تداوم همان سیاست «بشکنید این قلم‌ها را!» است که رهبرعظیم‌الشان این حضرات در ۳۲ سال پیش بیان فرمود! آنچه می‌تواند جلوی جنگِ احتمالی را بگیرد و همزمان، هیولای رژیم اسلامی را از سرزمین ایران دورکند خیزش سراسری و پیگیر مردم ایران است.

شوربختانه نظر روشنفکران موافق یا مخالف باجنگ،نقش چندانی درپیش آمدن یا نیامدن جنگ ندارد. سرنوشت جنگ یا صلح را سران حکومت‌ها، مراکز فرماندهان نظامی، کارتل‌ها و مدیران کلان اقتصاد و سیاست‌های جهانی رقم می‌زنند. در این میان، نه «سینه زنی روشنفکران» برای حکومت نقشی ایفا می‌کند و نه راه حل‌های دیگر برای چگونگی زدن رژیم. ارزش عقاید و دیدگاه‌های هر جریان اجتماعی از آنجایی آغاز می‌شود که دیدگاه‌ها و باور دیگر جریان‌های اجتماعی در چالش با آنها قرار گیرند. دین سازان و سوءاستفاده گران از ابزار دین و ایدئولوژی‌های حکومتی هرگز نتوانسته‌اند دگراندیشان و حتا دگردینان را تحمل کنند، اما دست کم مدعیان «روشنفکری» درسده‌ی بیست و یکم و آن هم درجهان آزاد باید بتوانند امکان نوشدن خود را در امکان دادن به بسط و بیان دگراندیشی فراهم کنند. اما اگر حُسن نیتی در کار نباشد «روشنفکران» هم به ابزار دست جباران و غارتگرانی همچون «حکومت امام زمان» بدل می‌شوند.

بی‌اعتنایی به «اصل آزادی بی‌حد و حصر بیان» موجب هرچه فروتر رفتن میهن ما درمرداب استبداد دینی و سیاسی دیرینه‌ی خود خواهد شد.

ارائه دهندگان این متن:

اسماعیل خوئی – اسماعیل نوری‌علاء – میرزاآقاعسگری،مانی – کوروش اعتمادی – جواد اسدیان – ویکتوریا آزاد – حسن کیانزاد – سیروس ملکوتی – فرشاد ورهرام – سیاوش لشگری – سبا خوئی – دارا لشگری – یزدان خدابنده‌لو – مدیریت پارس دیلی نیوز – زویا مجد – نادره افشاری – محمود مرادخانی – عباس خرسندی – مزدک کاسپین – داریوش مجلسی – پوران ابراهیمی – حسن اعتمادی – ناصرکرمی – جهانگیر لقایی – محسن کردی – حسین رحیمی – مازیار ملک – منوچهر بخشنده – امیرحسین افشار – مهدی زمانی – وحید آبان – نادر مقبلان – آرش مهدوی – فرِد صابری – بابک اسحاقی – منوچهر رستمیان – علی نظری فر – پوریا ایرانی – آریا اصفهانی – علی منصور – تام گری – مهر مهرآیین – فرشته مجیدی – اسماعیل هوشیار – علی دشتی – پرویزی – بابایی – فرید چاووشی – تورج معین – احمد کوشکی – مهدی فراهانی – نادر اعتمادی – پرویز – پروین کریم – شهاب عقیقی – نسرین امیر صدقی – مظفر جهانگیری – حمید رشمه ای – سید عزت الله رشمه ای – داوود قاسملویی – ایراندخت سلیمی – آبتین آینه – پری عسگری – مراد معلم – منوچهر آریایی – مینا ابراهیمی فیروز – ربابه احمدی – جلوه قاجار – سارا ترکمان – امیر حسن زاده – آرتمیس فروغ – حمید وحدتی – آزاده پارسی – زری ایرانی – بردیا – بابک مهر آئین – مهدی کردستانی – آرش اسحاقی- آیلین نظریان – ارژنگ ایران دوست – مرضیه تاری – فریبرز کریمی بختیاری – فرح صنایی – کوشان ماد – صمد آقایی – سحر ایرانی – جهانشاه جاوید

امضاء های تکمیلی،متعاقباً به آگاهی می رسد.

برای افزودن امضاءهای تازه،به آدرس های زیر ایمیل فرمائید:

دکتر صمدانی/دکترمیر فطروس was last modified: دسامبر 5th, 2011 by admin
خروج از نسخه موبایل