
کابوس یا بیدارئ گیل آوایی مئ کشندم هزار باره گریزم نیست هر آنچه که بخواهم که نخواهم بنگرم پشت سر کابوس یا بیدارئ G.Avaie was last modified: جولای 31st, 2006 by mahnaz badihian
داستانک عباس موذن در حالتي عميق زندگي مي كنم . چشمانم را كه كه از خيابان بر مي گردانم به ته اتوبوس ، او دارد نگاهم مي كند . انگار او مرا جايي ديده و حالا دارد به مخش فشار مي آورد تا به خاطر بياورد . ميلة بالاي سرش را محكم با دست گرفته […]
سه داستان از: علی چنگیزی گربه سیاه: وقتی داشتم از پله های زیر زمین پایین می رفتم تا یکی از ترشی سیرهایی را که مامان انداخته بود و توی زیر زمین گذاشته بود تا برسد، بردارم دیدمش که با چشم های درخشانش به من خیره شده است. مرا که دید شروع به خرناس کشیدن کرد […]
بقول استاد یار شاطر بزرگترین ثروت ما ایرانیان شعر فارسی است. اما در بین این همه شعر و سروده ، شعرهایی هستند که از محبوبیت خاصی در بین دوستداران شعر بهرمندند، یا بعبارتی برای خواننده ی آن شعر پیامی دارد یا اثر گذار است و یا حتی مفهوم آن شعر برای خواننده ی از قابل […]
سبز فیروزه ای رباب محب مرد گريه نمي کند. گريه نکرد. رؤيا را موميایي کرده نشاند توی قفسه ی ِشيشه ای که قبل از مرگ رؤيا برای طوطي مرده اش ساخته بود. وقتي طوطي مُرد ، يک ماه غمباد گرفت تا قفس آماده شد. روز دوشنبه رباب محب- robob moheb was last modified: جولای 24th, […]
سامان بختیاری خلقت من امتداد رودی دیوانه در کیم ؟ یا انعکاس بادی ازکدام درنده ام . بیهوده می پیچی در قلبم بیهوده هی قلوه می پزی و دل می دهی یا نه ؟ بماند سامان بختیاری- Saman Bakhtiari was last modified: جولای 24th, 2006 by mahnaz badihian
Roberto Matta 11/11/11 -11/23/2002) مهناز بدیهیان چندی پیش در سفرم به شیلی و دیدار از موزه ی ملی و موزه ی هنر های معاصر در سانتیاگو ، توجهم به سبک چشمگیر و جالب ” روبرتو متا” جلب شد و نوشتن این مقاله از همان بهانه آب می خورد. روبرتو متا که شهرتش بدلیل نشان دادن […]
امیری براکا امیری براکا در سال 1934 با نام ” لی روی جونز” در نیو جرسی از شهرهای نیویورک دیده بجهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلاتش در کالج هاوارد در واشنگتن دی سی ، وارد ارتش آمریکا شد. براکا در اواخر سالهای 1950 در دهکدهی ” گرین ویچ” در نیویورک اقامت گزید. در سال […]
© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities | درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بيعرضگي را صبر، و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مينامند. گاندي |