/ Mahnaze badihianدخترم زیبا شده بود / مهناز بدیهیان

 شعر
مه 142008
 

تقدیم به زنان ایران

www.gym-landau.de/kunsterz/seurat.jpg

تو استانه ی نجات من هستی
و نجات آنکس که از فرط دردمندی
آرزوی آمدن امام غایب را دارد

دخترم زیبا شده بود
کنار جوی مولیان
کنار ماه نخشب
دیدم که در پیچش موهایش چیزی بود
از پیچ و تاب تاریخ شگفت تر
و رنگ پریده اش به زیبایی
آفتاب رنگ پریده ی غروب
ماه با سایه ی افسانه ای گریخته از زیر گیسوان درخت انگور
در گوشه ی لبانش بیتوته کرده بود

به دخترم گفتم
ای قد بر افراشته
ای ذهن هوشیار
تو استانه ی نجات من هستی
و نجات آنکس که از فرط دردمندی
آرزوی آمدن امام غایب را دارد
و آن کس دیگر که فکر می کند ما روزی
زندگی را غربال می کنیم
و غرور مانده را تقسیم
روزی که پستانهای پر از شیرمان را
در زیر آفتاب عاشقی
پرواز می دهیم
تا که پرنده های تشنه
روی قله های عریانشان آشیانه کنند

دخترم می داند
که زیبا ذهن اوست
که زیبا دست های پر توان اوست
و خوب می داند که گلهای سرخ
هر روز
هر سال
در باغچه ها خشگ می شوند
و تنها ریشه است که می ماند

به دخترم گفتم زیبا شده ای
آنقدر زیبا
که با دختران آمو دریا
با دختران دشت
و با دختران خیابانی
آفتاب را بر روی شانه ها تان
تقسیم می کنید
———————-
در برگشت از سفرلاهور به سا نفرانسیسکو
ماه می 2008

  9 دیدگاه به “/ Mahnaze badihianدخترم زیبا شده بود / مهناز بدیهیان”

  1.  

    شعر تنها نام ابزار بیا ن است و بیان زبان گویای واقعیتهای آ شگار و نهان زندگی است زندگی تداوم محدودی است که در بیان واقعیها که شعر هم بخشی از آ نهاست مفهوم پیدا میکند بنا بر این تصور پایان گذار زمان بمعنی بی مفهوم بودن گذار زندگی است شعر زبان دیگر بیان گذار لحظات واقعی زندگی است و نمی تواند از مدارش خارج شود و یا پاره ای از آن نباشد بلکه در کنار آن دائما در حرکت و تکامل است

  2.  

    خانم مهناز بديهيان !
    چند بار شعر را مرور كردم.دوباره خواندم.از سايت ماه مگ خارج شدم. دوباره به سايت برگشتم. شعر رابراي كه سروده اي؟
    زنان ايران؟ احساس ميكنم يك شعر را در مواردي به عنوان يك بيانيه سياسي يا يك هشدار پليسي يا يك نصيحت خانوادگي بكار برد شعر هايي كه در اينترنت منتشر مي شوند يكبار مي خوانم هيچ ادراكي وراي مفهوم ساده يك شعر ندارم بسياري از اشعار را نمي توانم بخوانم.حقير نه با پيام اجتماعي اين شعر كار دارم نه با راز ورمزي كه در لابلاي تعابير و مفاهيم شعر وجود دارد.براي(دو دوست نازنين) مي خواستم نامه اي بنويسم وآنها را درمورد يك موضوع هوشيار سازم.تصور مي كنم در ده صفحه مي توانستم آنها را مجاب نمايم
    تنها به اين بسنده كردم كه شعر شما را برايشان بفرستم.چون ميدانم مطالب نوشته هاي وب سايت بنده را پيگيري ميكنندشعر شما را در سايت بي مقدار خود قرار دادم باز نشراين شعر در وب سايت چراغ هاي رابطه شايد بهانه اي باشد براي قانع كردن ( ديگراني ) ديگر
    nosratdarvishi.com

    نصرت درويشي /خرداد ماه /1387

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي