Harivansh Rai Bachchan /M.Badihian
Harivansh Rai Bachchan

زندگى و شعر هاريوانش باچان
برگردان به فارسى از
دکتر مهناز بديهيان
(١٩٠٧ – ٢٠٠٣)
محبوبترين اثر وى شعر بلند و ۱۳۵ خطى وى به نام مدهوشالا Madhushala
که به معناى ميخانه است.شعر مدهوشالا نشانه هايى از فرم صوفيگرى ايرانى و طرحى از رباعيات
خيام را دارد. با چان که رباعيات خيام را به زبان هندو برگردانده است،
گفته است که تأثير شعر خيام بر من سبب خلق شعر مدهوشالا شده استهاريوانش باچان، شاعر معروف هندو زبان، و پدر آمتياش باچان
سمبل بالى وود، روز شنبه نوزدهم ژانويه درگذشت.
اين شاعر ۹۶ ساله، شعر و نوشته هاى ظريفش چندين نسل هندو زبان را در
هيجان و لذت فرو بُرد.
در طول بيش از نيم قرن کار ادبى، تعداد بى شمارى کتاب نوشت از ترجمه
گرفته، تا آثارى براى کودکان و شعرهايش. از جمله سه جلد اتوبيوگرافى
که بعضيها آنرا شاهکار وى مى دانند.
محبوبترين اثر وى شعر بلند و ۱۳۵ خطى وى به نام مدهوشالا Madhushala
که به معناى ميخانه است. وى هنگامى که در ۱۹۳۷ اين
شعر را در ميان جمع کثيرى از مشتاقان شعر خواند، احساسات همه را
برانگيخت و يک شبه به شهرت رسيد. اين شعر تحسين از فضيلت
ميخوردن است.
شعر مدهوشالا نشانه هايى از فرم صوفيگرى ايرانى و طرحى از رباعيات
خيام را دارد. با چان که رباعيات خيام را به زبان هندو برگردانده است،
گفته است که تأثير شعر خيام بر من سبب خلق شعر مدهوشالا شده است.
شعرى که همهاش متأثر از شراب و ميخانه است و متافور اصلى اين شعر
سمبلى از سر مستى و شور زندگى، همچنين درد و سرخوردگيهاى زندگى،
عشق، زيبايى، اندوه و مرگ است. که همهى اين عوامل بافته شده در يک
حجمى غنى در برگيرندهى ديدگاه هاى هاريوانش باچان است نياز پُر
شورى که روح انسان براى يافتن زيبايى دارد که منتهى مى شود به
سرخوردگى در مورد نايابى و موقتى بودن زيبايى که در جهان وجود دارد.
و سپس بدنبال آن خالى شدن از توهم و شور و ناگزيرى از مرگ و قبول
تلخ واقعيات بعنوان جوشنى براى روح.
در ميان ديگر آثار هاريوانش باچان، ترجمهى آثار تراژدى شکسپير به چشم
مى خورد که ترجمهى آثار مک بت و اتلوى وى برندهى جوايز ادبى
شدند. وى اولين فرد هندى است که دکترا در زبان انگليسى از کمبريج
گرفته است.
هاريوانش باچان بدون رنجش در مقابل انتقاد ها و مقاوم در مقابل مشکلات
خصوصى، نظير مشکلات مالى و تنهايى که صد چندان شد با مرگ نابهنگام
همسر اولش شياما، او همچنان به نوشتن ادامه داد و به کار تلفيق انديشهى
درست و تصميم مسئولانه پرداخت.
هاريوانش رابطهى نزديکى با خانوادهى نهرو داشت و اين دوستى با
خانوادهى گاندى نيز ادامه داشت.
خانهى کوچک وى در دهلى، هميشه پُر از شاعر، نويسنده، روشنفکر و
روزنامه نگار بود. ازدواجش با تجى سورى ( TEJI SURI) همسر دومش
مسير زندگى وى را عوض کرد و به اعتراف خود وى حتا شعرش را.
تجى سورى در کارها پشتيبان او بود و با همکارى هم، دو پسرشان به نام هاى
آمتياش و آجيتاب را به مقام هاى بالايى رساندند.
در اين جا خالى از لطف نيست که بخاطر بسپاريم تعريف هاريوانش باچان را
از يک جام شراب در قسمتى از شعر مدهوشالا…
” Mitti Ka Tan
Masti Ka Man
Kemra Parichay”
تنى از گُل
ذهنى پُر از لذت
و عمرى زود پا…….
برجسته ترين کار هاريوانش باچان بعنوان يک هنرمند ادبى، بعلت
توانايى وى در از بين بردنِ Chhayavaad که همان حرکت رمانتيک
افسانهايست که مسئلهى مهمّى در ادبيات هندو زبان بود. ولى بايد گفت که
شايد بيشتر مردم هندوى را بعنوان پدرِ آمتياش باچان، هنرپيشهى
افسانهاى و طراز اوّل بالى وود مى شناسند.
هاريوانش باچان
ميخانه
Madhushala
در هواى باده، ميگسار خانه را به سوى ميخانه ترک ميکند
سرگشته،
مى پرسد، (کدام راه ميخانه ست)؟ راههايى نشانش مى دهند،
امّا آنچه بايد بگويم
راهى در پيش بگير و همچنان برو، ميخانه را خواهى يافت
گوش کن!
قل زدن و پراکندن شراب را بهوقت ريختن از قدح گوش کن
صدا را مثل زنگوله هاى پاى ساقى مست…
رسيديم به ، چند قدمى تا ميخانه…
گوش کن!
صداى خنده هاى مستانه را پراکنده در هوا…
آتشفشانش مخوان، هرچند مثل زبان آتش، مى ريزد سُرخ
قلب آبله گونش مخوان، زيرا فقط شراب کف آلوده است
خاطرات گُمشده در خدمت شرابند، به شعف درآمده با درد
اگر شادى را در رنج مى يابى، بيا، به ميخانه بيا…
آنجا که تمام کلام مقدس را با آتش درونش سوزاند
شکست مسجد، کليسا و معبد را
و پاره کرد گره هاى تنگ عالم و ملا و موبد را
امّا آنها به ميخانهام خوش آمدند
دريغا، از آن لبهاى مشتاقى که شراب را نبوسيد
دريغا، از آنکه از شوق مى لرزد، و لمس نکرد لبه هاى قدح را
او آنکه جذب نکرد بخود، ساقى شرمگين را
و هدر کرد ميخانهى پُر از شهدش را از حيات
ساقى من، مثل موبد و شرابش گوارا مثل آب گنگ
جام هاى گلگون را با
حرکاتى موزون به رقص مى آورد…
بيشتر بنوش، بيشتر بنوش، بحال نيايش زمزمه کن
من شيوا هستم در هيبت
انسان و اين ميخانه معبد من
هر مزهاى روى لبانم طعم شراب دارد
هر جامى در دستم، حس قدح دارد
و هر چهرهاى در چهرهى ساقى من، ناپديد مى شود
و هرچه در مقابل چشمانم، پر مى شوند فقط از نگاه ميخانه
آه، گُل چهر، چهرهى دوست داشتنيات مثل جام رنگارنگ
سنگهاى قيمتياش زيبايى تواند، مثل شراب مست کننده
من ساقيام، من تمنا هستم
جايى نشسته با هم، آن جا يقيناً ميخانه است.
در اين عمر کوتاه، تا چه حد مى توانم عشق بورزم، بنوشم؟
گويند، همان لحظه که مى آيى، ميروى
همان زمان که خوش آمدت مى گويند، غزل خداحافظى آماده است.
پردههاى ميخانه را مى اندازند، در آن هنگام که بالا ميبرند.
آه ساقى! کدام قلب سوخته با مى آرام شد؟
همهى ميگساران يک آواز را مى خوانند، بيشتر… بيشتر…
بدنبال رضايت، تمام خواهش ها را رها مى کنند
اين ميخانه جايگاه چه اميد هايى است؟
هر روز مونسم، شراب بيشترى در عمرم سر ريز مى شود
هر روز، اى خوشبخت، اين قدحِ جان، مى سوزد…
هر روز، اى زن دوست داشتنى، اى ساقى، جوانيم از من فاصله ميگيرد.
هر روز، آه زيبايى، اين ميخانه، اين زندگى، خشگ مى شود…
وقتى از شيشهى زمينى تن من، شراب حيات خالى شد
وقتى آخرين ساقى با جام زهر مى آيد
وقتى دستانم لمسِ قدح را از ياد بردند، و لبانم مزهى شراب را
تو در گوشم بخوان: آن شراب، آن قدح، آن ميخانه!!
وقتى مُردم، لبانم را تو با TULASI لمس نکن بلکه با قدح
وقتى مُردم، زبانم را با آب گنگ لمس نکن، بلکه با شراب
وقتى جسدم را، تابوت چى حمل مى کند، بخاطر داشته باش:
نام خدا را مبر، بلکه به حقيقت که ميخانه است
گريه کن بر روى جسدم، اگر اشگهايت از شراب است
برايم آرام گريه کن، اگر تو مستى و بى خيال
مرا روى شانه هايت بگير، اگر مست و تلوتلو خوران ميروى…
مرا بسوزان در آن نقطهى زمين، که زمانى ميخانه بود…
روى خاکسترم بريز، نه آب روغن، بلکه شراب را
گره بزن به تاکهاى انگور، نه به ظرف آب، بلکه به قدح شراب
عزيزم، وقتى کسان را دعوت کردى براى عزايم
چنين کن:، دعوت به نوشيدن مى، در ميخانه را بگشا
اگر کسى نامم پرسيد، بگو (هميشه مست).
کارم؟ (مى) نوشيدن و قدح را به اين و آن رد کردن
عشقم، اگر از تبارم پريدند، فقط بگو (ديوانه)
بگو مذهبم، قدح را پرستيدن، و آواز سر دادن به نام تو: (ميخانه)
پسرم! در آخرين مراسم، آب را بالا نبر، بلکه شراب را، دستهايت
و گوشهاى بنشين و گنگ را پُر از شراب کن!
اگر جايى، زمينى تر کنى، روحم آرام مى شود
روح مردگانت را بيامرز، با مدام خواندن، (آن ميخانه).
——–
اين شعر از هندو به انگليسى ترجمه شده و من آنرا از متن انگليسى به
فارسى برگرداندم. و در آيندهاى نزديک ترجمهى برگزيدهى اشعار
هاريوانش باچان را ارائه خواهم داد
.م ـ ب
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.