
از من خواسته شد تا بيوگرافي بنويسم من نيز همت گماردم كه بنويسم اما از آن جا كه من آن چنان در باره ي خود نمي توانم بينگارم حاصل اش مي شود اين كه مي بينيد . : سوم اسفند ماه سال هزار و سيصد وشصت و سه بود كه در شهر كوچكي به نام […]
از من خواسته شد تا بيوگرافي بنويسم من نيز همت گماردم كه بنويسم اما از آن جا كه من آن چنان در باره ي خود نمي توانم بينگارم حاصل اش مي شود اين كه مي بينيد . : سوم اسفند ماه سال هزار و سيصد وشصت و سه بود كه در شهر كوچكي به نام […]
شعر آب با دسته گل به آب دادنمان هم آب از آب تکان نمی خورد و قرن هاست که شعرهای آبکی مان را قورت قورت در هاون می کوبیم و انگار نه انگار آسيه بطحايي was last modified: مارس 11th, 2007 by Pooya Azizi
این ماجرای کسیست که در پاورقی اندیشه اش زندگی می کند .خدایان عشق بر پنجره های بلند می نشینند تا قامت عشق ارتفاع گیرد پرسیذم فقر یعنی چه؟ گفت: یعنی که هیچ چیز این جهان مال تو نیست . جز جانی که امانت است نر گس اليكايي was last modified: مارس 10th, 2007 by Pooya […]
آفتاب ِ اریب ِ زمستانی پشت ابر نبود و در کلاس ستون های غبار کج بودند با عطا مَلک به کلاس آمد حميد باقري was last modified: مارس 9th, 2007 by Pooya Azizi
رمان و وام ضروري عباس موذن به زمين نگاه ميكنم. به آجرهاي تكه پريدهي پيادهرو. آسمان پيدا نيست، سخت است ديدنش. اصلا، آسماني نيست كه بتوانم نگاهشكنم، شايد كه زيبايي در چشمانم تداعي شود. توي مردم هيچ چيز تازهاي نيست! فريبا ميگويد: «موژانكيه؟» ميگويم:« موژان؟!» ميگويد:«چند روزه ميبينم، اسمشو مياري. حتا توي خواب!» رمان و […]
© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities | درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بيعرضگي را صبر، و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مينامند. گاندي |