badihian -برای پریدن از لب جوی
پریدن از لب جوی…….
چه خواب رفته اند سالها و روزها و
من هنوز آن کودک چند ساله ام
کفش های بندیم را دوست می دارم
با آن کیف پلاستیکی و موهای آشفته ام
که با شانه ام قهرند
سالها و روزها چه خواب بوده اند
دستان من هنوز دستان کودکی است
که دست دیگری می خواهد
برای پریدن از لب جوی
و قلبم هنوز همچو کودکی
با اولین سلام عشق ، گمراه می شود.
این من نبودم مگرکز پله های سال بسال
عبور کردم؟
این من نبودم مگر که جرعه جرعه
اندوه این و آن خوردم؟
پس کجا ست تجربه ی تلخ
زیستن در این جهان بی نشان؟
چه شد که من هنوز کودکم
و نگاهای مادرم
از گوشه و کنار این خانه
دست بر نمی دارد از سرم؟
با آوازهای نا سرود در دلم
و هزار قصه که در دلم نشسته سرگردان؟
محبوبم:
بیا که من هنوز کودکم و گیسوان من
عجیب تشنه ی نوازش است
و من دانه ، دانه ماه و سال و ستاره را
میان پنجه های کودکانه ام مهار کرده ام
سانتیاگو – شیلی – 2006 – مهناز بدیهیان
4 دیدگاه به “badihian -برای پریدن از لب جوی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
ممنون نقی عزیزو خوبست که تو را و اینهمه نظرات پر مهر تو را داریم. چه خوبست که مهربانی هم هست….
از تعارفات معمول كه بگذريم در شعر زندگي فاصله اي كه با يك رويا پر مي شود و اين زيباست اما بسيار تخيلگرايانه اگر چه عميق و تامل برانگيز!