badihian -برای پریدن از لب جوی

 شعر
جولای 112006
 

پریدن از لب جوی…….

چه خواب رفته اند سالها و روزها و
من هنوز آن کودک چند ساله ام
کفش های بندیم را دوست می دارم
با آن کیف پلاستیکی و موهای آشفته ام
که با شانه ام قهرند
سالها و روزها چه خواب بوده اند
دستان من هنوز دستان کودکی است
که دست دیگری می خواهد
برای پریدن از لب جوی
و قلبم هنوز همچو کودکی
با اولین سلام عشق ، گمراه می شود.

این من نبودم مگرکز پله های سال بسال
عبور کردم؟
این من نبودم مگر که جرعه جرعه
اندوه این و آن خوردم؟
پس کجا ست تجربه ی تلخ
زیستن در این جهان بی نشان؟

چه شد که من هنوز کودکم
و نگاهای مادرم
از گوشه و کنار این خانه
دست بر نمی دارد از سرم؟

با آوازهای نا سرود در دلم
و هزار قصه که در دلم نشسته سرگردان؟

محبوبم:
بیا که من هنوز کودکم و گیسوان من
عجیب تشنه ی نوازش است
و من دانه ، دانه ماه و سال و ستاره را
میان پنجه های کودکانه ام مهار کرده ام

سانتیاگو – شیلی – 2006 – مهناز بدیهیان

  4 دیدگاه به “badihian -برای پریدن از لب جوی”

  1.  

    ممنون نقی عزیزو خوبست که تو را و اینهمه نظرات پر مهر تو را داریم. چه خوبست که مهربانی هم هست….

  2.  

    از تعارفات معمول كه بگذريم در شعر زندگي فاصله اي كه با يك رويا پر مي شود و اين زيباست اما بسيار تخيلگرايانه اگر چه عميق و تامل برانگيز!

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي