A- Khakpourدر بی حضوری – شعر افسانه خاکپور

آوریل 252006
 

وقتيكه خدا از پشت دريچه ها مي گذشت
برشانه اش خورشيد تاريك مي شد
روياهايم را به ستاره اي بستم
كه ميان دو سحرگاه پير شد
خواب بودم
طلوع ز چهره ام گذ شت

2

كم بود، كم
ترا ديدن، بوييدن
كم بود، كم
بودي، به گاه نبودن
با تو بودن، بي تو بودن
كم بود، کم
كم، تماشايت
كم بود، كم
آفتاب لب بام
كم بود ، كم

3

توقف در مرزهاي جهان
كه جايي نبوده براي درنگ
ترديد درچشمان آهو
به جستجوي پناهي
اين سو / آن سو
ياد تو مي آيد هر سو
حتا در مرزهاي جهان
كه جايي نمانده براي درنگ
آسمان همچنان همين يكرنگ

  6 دیدگاه به “A- Khakpourدر بی حضوری – شعر افسانه خاکپور”

  1.  

    salam doste aziz afsaneh…baad az mudatii sherat ra inja khandam khush halam , omid ke muvafagh bashii..

  2.  

    Hamkare salhaye kagazi-Fanousi
    (not interneti)
    Bijane FARSI
    Merci az lotf
    va mamnoun az Tavajohe Farzade SHOJA, va Yaghii
    Afsaneh.KHAKPOUR

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي