بهاره رضایی

مه 262007
 
“کمی پشت صحنه ی ادبیات بافیلترقوی”

برج مرا قبت سلام!
موقعیت خودم را اعلام می کنم:
کمی خسته
مقدار متناوبی زخمی شدم
در چند مایلی این جو خطرناک
بدون کلاهخود و زره
توی خاکریزهای کلمه
غلت می زنم و
جواز شاعرانه ام را
محکم به خودم فشار می دهم
جنگ سرد است این جا!
حشره های زیادی درحا ل نیش زدنند….

عا دت کرده بودم
روی موهای مجعد مادرم شعر بنویسم
من فقط از خانه تکانی ذهنم بر می گشتم…

برج مراقبت!
ا طلاعات پرواز اشتباه بود!
جهت فرود خودم را اصلاح می کنم
جعبه ی سیاه هواپیمای من
هیچ وقت پیدا نمی شود!

  یک پاسخ به “بهاره رضایی”

  1.  

    سرکار خانم رضایی با درود
    من اشنایی با شعر و سبک های ان ندارم اما شعر شما جالب و تا حدودی عجیب بودولی به هر حال تراوش ذهن است ودر خور احترام
    شادو سرفراز باشید
    ariobarzan parsinezhad

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي