گیل آوایئ —بئ نام….

 شعر
آوریل 222007
 

بئ نام….
نمئ دانم
شاید کمند جنگلئ تو بود
و اسارت این وحشئ
یا

خیرگئ بئ مثالم

به تاخت

دیوانه سر

دل به هوائ تو

چونان گسترده یالی

در آفتاب خیز نگاهت

نمئ دانم

خروش بئ امان تو بود

در برهوت این همه غربت

یا

جستار کودکانه این جارئ بئ غش

در سنگلاخ همه بی تابی ها

نمئ دانم

نه

نمئ دانم

اما

همین بس

که

تو

من

و دیگر هیچ!

گیل آوایئ

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي