دو شعر از فرزاد شجاع

 شعر
ژانویه 232007
 

بدون یک کلمه
سکوت را
درتوانتظارمی کشم
ازآنچه که می پوشاند
پریشانی پرده ای را
که می افتد –
میان من وتو.
دستانم پرازنوازش است
تاسرتا سرتورا تعریف کند
درحسی که حساب وهندسه را
ضرب می کند درتنم .
تو
پرمی شوی ازا حساسی که
توا نایی آن را
تا پرتگاه همان نگاه اول
به دوش می کشی .
ازپشت پیرا هنم
تا روبروی روز
دستهایت را دربسته های دربسته ای که
روزهایم را رزرو می کند جا می گذاری
ومن
درآغوش گرمی که
به تنهایی توا نا یی چیزی را ندارد
ازمرزلذت فرو می ریزم .
آنگاه
دستها یمان را قفل می کنیم
درتاریکی هزارو یک شب و
جاده ای که
جهنم را جا می گذارد میان تنمان .
31/6/85
2ازمارپیچ جملات
واژه دهان می گشاید
تا بخش های کلمه ای که ادا نمی شود
همین که می رسی به واژه های پوسیده صدا
تنها
درهمین تاکستان مست می شوم
نه شراب کهنه ای که
به شیرینی شبهایم ریختی .
من
تا دهان مسموم لحظه ها سقوط کرده ام
وتو
آغازشاخه گل شماره بعدی را
انتظار می کشی
تا پشت کنم
به آنچه که نمی چکد ازچشمانم .
روزی دوباره دهانم را بازمی کنم
پشت پرده های انگشتانم
به روی کسی که
سرم را دردوران برگ می چرخاندو
مرگ دایره می کشد با انگشت اشاره ام
دور بچه گیهایت
تو
دوستم داری و
نمی رسی به واژه های سرد الفبا
پشت دستانم را
همین جهنم می سوزاند .

27/6/85 کنگان

  2 دیدگاه به “دو شعر از فرزاد شجاع”

  1.  

    SHOHABE AZIZ SHERHAYAT BESYAR ZIBA V KHOSH FORM KHANANDE RA B TA,AMOGH VA MIDARAD RESIDAN B IN MARHALE AZ ABESHKHORE FARAZHA V NASHIBHA GOZASHTE TANHA MITAVANAM AZ RAHE DOR DASTAT RA BEFESHARAM V BARAYE TADAVOME RAHAT ESTEGHAMAT BEKHAHAM .MANA BASHI.KOROSH H

  2.  

    ghashang bood

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي