پیروز شریف
پیروز شریف
ضرورت دستيابي ايرانيان به خرد خورشيد گونه

به عنوان يك ايراني كنجكاو درون مرز كه چندين سال است به اكثر سايت هاي سازمانها و گروههاي سياسي خارج از كشور مرتب سر مي زنم و مطالب انها را مطالعه ميكنم، پارادايم هاي حاكم بر فعاليت هاي نوشتاري گروههاي سياسي خارج از كشور را در وجه قالب آن حول محورهاي ذيل مي توان طبقه بندي نمود:
1- واكنش به اخبار و اقدامات جاري و روزمره حاكميت در زمينه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي در قالب ارائه تحليل هاي مختلف بر اساس ديدگاهها و نوع جهان بيني فردي يا سازماني نگارنده تحليل.
2- واكنش به مبارزات اقشار مختلف جامعه ( دانشجويان ، كارگران و زنان ) در قالب انتشار اعلاميه هاي محكوم كردن اقدامات رزيم ديني.
3- واكنش به مناسبت هاي مختلف و صدور اعلاميه هاي مرتبط در رابطه با بزرگداشت يا محكوم كردن وقايع رخ داده در گذشته .
4- ترجمه و انتشار اخبار خبرگزاريهاي خارجي در رابطه با وقايع و رخداد هاي روز ايران.
5- درخواست هاي امضا براي محكوم كردن اقدامات رزيم در رابطه با زير پا گذاشتن حقوق زنان، فعالين مبارزات كارگري و زندانيان سياسي.
هر جند اقدامات فوق به جاي خود ضروري و لازم است ولي كافي نيست. متاسفانه اپوزيسيون خارج از كشور هنوز به ضرورت كار روشنگري بنيادين در مبارزه با رزيم ديني حاكم بر ايران يا كاملا پي نبرده است و يا اينكه قادر به پاسخگويي به اين ضرورت نبوده است . به استثناي تعاد انكشت شماري از روشنفكران عزيز همچون استاد منوچهر جمالي ، دكتر اسماعيل نوري علا، آريا برزن زاگرسي ، مردو آناهيد ، علي مير فطرس ما بقي روشنفكران عمدتا دچار روزمرگي و واكنش هايي از نوع انچه كه در بالا بدانها اشاره شد سرگرم هستند. در شرايط حاظر ايران و حاكم بودن يك حكومت ديني و آن هم از نوع ولايت مطلقه فقيهي نياز به يك كار بلند مدت و استراتزيك است. كاري كه بايد به بنيان هاي فكري ارتجاع حمله ببرد و ريشه هاي آن را كه هنوز در خودآگاه و ناخودآگاه ايرانيان نهفته است آشكار و مورد سنجشگري قرار دهد. رزيم ديني و قرون وسطايي حاكم بر ايران در هزاره دوم ميلادي زندگي مي كند و از تمام دستاوردهاي تكنولوژيك فرن حاضر استفاده مي كند و قلم به مزدان با مدرك دكتري خاص خود را نيز دارد. اگر بپذيريم كه ريشه اين حكومت در جهل و ناداني اكثريت جامعه كشور نهفته است آنوقت بايد ببينيم چقدر از اقدامات روشنفكران خارج صرف روشنگري ريشه اي و بنيادين مي شود.
در ادامه چكيده اي از مقاله ” خرد خورشيد گونه يا مسئله روشنكري ” استاد پروفسور جمالي ارائه شده است. آنچه كه جامعه ايران و روشنفكران آن شديدا به آن نياز دارند و جا دارد اين قبيل پژوهش ها و مقالات فضاي بيشتري از سايت هاي گروههاي سياسي خارج از كشور را به خود اختصاص دهد و روشنفكران ديگري كه اين توان ذهني را در خود سراغ دارند پاي به اين عرصه بگذارند. آنچه كه جامعه ما در حاضر ندارد همين خرد خورشيد گونه است كه استاد منوچهر جمالي با صرف عمر گرانقدر خود با ذهني خلاق و نوآور و متكي بر خرد خورشيد گونه خود آنرا نه از فيلسوفان غربي بلكه از فرهنگ لت و پاره شده كهن ايران زمين چون گوهري بيرون كشيده و پيش رويمان قرار داده است .
چرا در جامعه اي ايران
• خردِ خورشید گونه
• یا مسئلهِ « روشنگری »
• خردی که هم خودش، جهانرا روشن میکند
• وهم خودش ، آن جهان را می بیند يك ضرورت است
• کشتی نوح یا هفتخوان رستم
• رفتن تنها، به سراغ خرد خورشید گونه ، چون رستم
• یا نششستن با امّت ، درکشتی نوح
ما خواستارحکومت ، فقط برپایه خرد انسانی هستیم
روشنگری » آن نیست که ما بتوانیم با نوری که « دیگری» به پدیده ها و تجربیات و رویدادها میتابد ، آنهارا ببینیم . « روشنگری » آنست که ما بتوانیم با نوری که از خود ، از بُن آفریننده خود ، به پدیده ها و رویدادها و آزمونها می تابیم ، آنها را به بینیم . به عبارت دیگر، هم خود ، سرچشمه روشنی باشیم و هم خود ، چشم بیننده و جهان بین باشیم
خرد ورزیدن ، پیوند دادن بُن خود ، با بُن جهان و بُن پدیده ها و رویدادها و آزمونهاست . خرد، با بُن وبیخ پدیده ها کاردارد . خرد، سرگرم با « کف ِ رویداد ها » نمی ماند ، بلکه در « ژرف رویدادها» فرومیرود .
آرمان فرهنگ ایران ،رسیدن به « چشم خورشید گونه » ، یا « خرد خورشید گونه » بود . ازسوئی ، خورشید ، از دید گاه فرهنگ ایران ، هم چشمست که می بیند ، و هم روشنیست که می تابد
مفهوم « نجات » در فرهنگ ایران ، « نجات ازگناه » نبود. « گناه ، مسئله سرکشی از خدای قدرتمند » است . مفهوم « نجات» درفرهنگ ایران، با رفع گزند و آزار از« جان وخرد » کارداشت ، تا جان و خرد، ببالد . درواقع ، خرد که نخستین تابش جان بود ، گوهرجان را پدیدارمیساخت.
امروزه ، بسیاری میانگارند که ما هنگامی با نوری که محمد یا عیسی یا کانت و هگل و مارکس ، یا سقراط و افلاطون و ارسطو و… که به جهان و پدیده ها تابیده اند ، جهان را ببینیم ، آنگاه ، روشن بین میشویم ، آنگاه روشن میشویم .
با نوری که این یا آن به جهان می تابند ، دیدن، گمشدن وغرقشدن ِ خود، در دیگریست . این از دید فرهنگ ایران،گمراه شدنست، ازخود ، بیگانه شدنست . از دست دادن ِ بُن هستی خود( بهمن وهما ) است . اینگونه جهانگردی درجهان ،« بی خود» است ، تکیه دادن به بینش و به روشنی دیگریست که به جهان می تابد .انسان، بُن خود را نه تنها فراموش میکند ، بلکه ازبیخ میکند . ُبنی که سرچشمه روشنائیست ، و با آن نوراست که میتوان دید ، نابودساخته میشود . مسئله انسان، روئیدن بُن خود ، و گسترش یافتن از بُن خود درجهانست . درچین گونه پیدایش بُن ِ خود درگیتی است ، که هم خود ، درجهان ، گسترده میشود ، وهم خود ، جهان را روشن میکند ، هم بینش به جهان ، با نورخود می یابد . چشم ، روشن میکند و می بیند .
وقتی ما خود ، سرچشمه روشنی نشده ایم ، بنا برفرهنگ ایران ، ما هنوز « چشم جهان بین ، خرد خورشید گونه » نشده ایم . ما کوری هستیم که با « عصای دیگرِ » ، دور جهان ، در درون پدیده ها و رویدادها ، کشیده میشویم . بقول مولوی ، ما ، « عقل عصائی » داریم . با نور دیگری ، جهان را دیدن ، روشنگری نیست ، بلکه « ریشه کن کردن ِ بیخ آفریننده خود» است .
انسان، هنگامی « خود » است که « ازخود، روشن میشود و ازخود، می بیند » . مفهوم « روشنگری » درغرب ، از سوئی بر پایه تجربه افلاطونی از روشنی و تاریکی در تصویر غارش قرار دارد ، و از سوی دیگر، بر تجربه مسیحی – یهودی از روشنی و تاریکی به وجود آمده است . مفهوم دیگر« روشنگری » که جنبش آزادسازنده و نجات دهنده انسان را آفرید ، مفهومی بود که از پدیده « دیالوگ سقراطی » نشاءت گرفت . روشنگری برپایه غارافلاطونی و تجربه مسیحی-یهودی ، بر مفهومی از « روشنی » قرار دارد که برضد« تاریکی » است . دراینجا ، روشنی ، میخواهد ، برتاریکی غلبه کند ، ازآن بگریزد ، آنرا تبعید کند و آنرا ازبین ببرد . تاریکی ، بد و شوم و تباه است، و مسئله افلاطون و این ادیان، « نجات دادن انسان ازاسارت در تاریکی » و آوردن او به روشنائیست .
انسان باید ازتاریکی ، نجات بیابد . این مفهوم روشنی ، هنوز برذهن روشنفکران ما چیره است . این مفهوم روشنی برضد تاریکی ، نا آگاهبودانه برضد ارزش زن و حقوق زن ، و برضد روئیدن و تحول یافتن ( شدن ) و برضد طبیعت است . هرچند ما آگاهانه دم از برابری حقوق زن و مرد بزنیم ، هرچند ما آگاهانه دم از زیبائیهای طبیعت بزنیم ، آنچه رشته ایم ، آن مفهوم « روشنی » ، نا آگاهانه ، همه این سخنها را در عمل ، پنبه میسازد . اصل آنست که ما نباید از روشنگری غرب ، تقلید کنیم . روشنگری ، در گوهرش ، واکنشی نیست . در پیروی ، نمیتوان اصیل شد ، وخود، سرچشمه نور گردید
تصویر« خود » در فرهنگ ایران ، با خود، این پیآیند قاطع را داشت که انسان 1- ازخود روشن میشود 2- ازخود بینا میشود و 3- ازخود ، رستگارمیشود . خود بودن ، « ازخود ، بودن » است. این تجربه بنیادی ، درهمان تجربه انسان ، از « خود » بیان شده است
درتورات و درانجیل و در قرآن ، انسان ، با اتکاء به بینش الهی ، یعنی با دیدن با نور اِلاه ، و با عمل کردن طبق « همه دانی الهی » ، نجات می یابد . عمل طبق « ُحکم الهی » ، چیزی جز عمل « طبق حکمت الهی » نیست .عمل انسان ، باید طبق « حکم الهی » ، یعنی طبق حکمت الهی ، و طبعا باید طبق حکومت الهی باشد ، وگرنه گرفتار خشم یهوه و پدرآسمانی و الله ، یعنی دچار طوفانش میگردد . این اندیشه ، پیآیند داستان نوح است . این اندیشه که بنیاد ادیان ابراهیمیست ، برضد اندیشه « ازخود روشن شدن ، ازخود بینا شدن ، وازخود رستگارشدن » فرهنگ ایرانست . فرهنگ ایران، غیرازالهیات زرتشتی است ، و نباید این دورا باهم مشتبه ساخت ویکی گرفت .
به عبارت دیگر، « بوجود آمدن خودی خود» ، از راه زایش و رویش ازخود انسان ، یا از راه پیمودن راه تاریک ، همان رسیدن به روشنائی و بینش و نجات یافتن است که در داستان ِ هفتخوان رستم ، بازتابیده شده است .
آن مفهوم « روشنی » ، که مارا از « رفتن در تاریکی » بترساند ، و اکراه از تاریکی بیافریند ، آن مفهوم ، برضد فرهنگ ایرانست . باید خطرکرد و بتاریکیها رفت و در درون تاریکیها ، آموخت که چگونه میتوان چشم خورشید گونه را یافت . اکراه از تاریکی ، برضد تحول یافتن وشدن، برضد جستجو کردن و آزمودن ، برضد طبیعت بطورکلیست .
جائی جستجو هست که تاریکی هست . جائی آزمایش هست که تاریکست .
ایجاد وحشت از تاریکی یا ظلمت ، و گریز از تاریکی و تاریکان ، گریز از کفار، که پوشندگان و تاریکسازان حقیقت و روشنی مطلقند ، کارکسانی بوده است و هست که تنها آموزه خودرا ، حقیقت منحصر بفرد و روشنی مطلق میدانستند ومیدانند . آنها آموزگارخودشان را تنها خورشید ، یا بسخنی دیگر، تنها سرچشمه روشنائی میدانستند ، و مردمان را ازآن میترسانیدند که مبادا به تاریکی بروید . آنها میگفتند که ازخود تان ، نور ، پیدایش نمی یابد . خودتان ، سرچشمه نور نیستید . خودتان نمیتوانید سرچشمه نور ، یعنی ماه و خورشید بشوید . انسان، نازاست .مبادا، تن به خطر جستجو بدهید . مبادا ، خودتان را درتاریکیها بیازمائید ! آزمودن و جستجوکردن ، خطرسرگشتگی و آویختگی میان آسمان و زمین دارد .
نخستین « گزینش » ، گزینش راه جستجو است ، نه گزینش خوب وبد که استوار بر بینش، ممکنست .خرد باید راه جستجو را برگزیند . خرد باید راهی را برود که بیشترین امکان جستجو و پژوهش را به او میدهد. کسی به بینش بد و خوب ، یا زشت و زیبا ….. بدون پیمودن راه جستجو نمیرسد . درهیچ کجا « درخت بینش خوب وبد نیست، تا انسان میوه آنرا تناول کند و فوری بداند خوب وبد چیست » . این معرفت با خوردن یک چیز حاضر و آماده ، بدست نمیآید ، بلکه نخستین گزینش خرد ، گزینش راه جستجو است ، نه گزینش آموز گار یا آموزه حقیقت .انسان، نخست راهی را برمیگزیند که خرد درآن خیره شود . انسان راهی را نمیرود که تنها بشگفت بیاید ، بلکه راهی را برمیگزیند که خرد درآن خیره شود ، و
« چند صدائی در اندیشیدن » و « چند صدائی در تجربه بینش حقیقت» و « چند صدائی در ارزشیابی » ، فضای تاریکی تولید میکند که انسان را مبهوت و خیره میکند ، سرگشته وحیران میکند ، معلق میان دیدگاهها میکند . ناگهان تجربه ازیک پدیده یا ازیک رویداد ، چند چهره پیدا میکند . خرد ، از روبروشدن با اینها ، نه تنها به شگفت میآید ، بلکه سرگشته و مبهوت و حیران میشود . او احساس میکند که « آویخته میان آنها » است ، و هرکدام ازآنها اورا بخود میکشند ، و اورا ازهم پاره میکنند .
تصویر« غارتاریک » رستم ، تصویری از برخورد فرهنگ ایران ، به پدیده تاریکی وروشنی ، و رابطه آن با مسئله بینش است . این تصویر غار، به کلی با تصویر« غارافلاطون » فرق دارد که فلسفه غرب را مورد تاءثیر قرار داده است . فرهنگ ایران ، با آفریدن چنین تصویری ، مسئله بینش انسان را، درژرفا و غنای بی نظیری طرح کرده است .
درغارافلاطون، روشنی، خارج ازغارو بریده ازغاراست . درغارتاریک ، سرچشمه روشنی نیست . غار رستم ، درست تصویری متضاد با این تصویر است . فرهنگ ایران ، بینش را استوار براین میدانست که در سیاهی ، باید سپیدی را یافت . در تاریکی ، میتوان روشنی را یافت.
رستم ، درغارگیتی ، می بیند که هرپدیده انسانی ، میتواند چنین آمیغی یا آمیخته ای باشد .او برضد این فکراست که هرکسی ، ایمان به دینی دارد یا پای بند ایدئولوژی هست ، نمیتواند بیندیشد . ایمان به هیچ دینی ، خرد را از اندیشیدن باز نمیدارد . ایمان به هیچ دین وآموزه ای ، انسان را از زادن اندیشه، باز نمیدارد . خرد ، هرپوستی که اورا پوشیده، ازهم میترکاند تا فراترازآن پوست بروید . خرد، نیروی « فراروینده » دارد . آنچه را ما « فروهر مینامم ، همان فرا+ ورد » است که به معنای « فراروئیدن و فرابالیدنست . فروهر، نیروی فرابالائی و فراروئی ازهرانسانیست . این خرد آفریننده بهمنی ، که پوشیده در میان همه خرافات و همه ایمانها و اعترافات و عادات درهرانسانی هست ، برغم آنکه آنها ، آگاهبود اورا تصرف کرده اند ، با یک آتشفشان ، میتواند همه را ازهم بگسلد و فرا ریزد . این توانائی بینش زایشی که درایران « دین » نامیده میشد ( ومعنای شریعت نداشت ) ، هیچگاه درانسان نابود نمیشود . ایمان به هیچ آموزه ای و شریعتی و ایدئولوژئی ، نمیتواند این خرد بهمنی را درانسان ، ازنو آفریدن باز دارد . درهرانسانی ، آتشفشانی نهفته است که این پوسته هارا به هیچ میگیرد . ویژگی خرد بهمنی ، نگنجیدنی بودن و ازهم شکافتن این لایه های سطحی آگاهیست .
یک پاسخ به “پیروز شریف”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
پیروز جان، مقاله ات خیلی جالب بود. بهره بردیم!
با سپاس