الف – سپهر——-یک شعر

 شعر
دسامبر 022006
 

ریشه‌های سوخته

با ریشه‌های سوخته قامت شکسته‌ایم

در انتظار شعله‌ی آتش نشسته‌ایم

بی‌برگ و بار بر کف دست زمین سرد

چشم امید خویش به پاییز بسته‌ایم

دیری‌ست بر مدار عطش پرسه می‌زنیم

در این میانه از طلب آب خسته‌ایم

دستان احتیاج و دعا بی‌اجابتند

زنجیر بستگی به خدا را گسسته‌ایم

ابلیس‌وار لقمه‌ی کفر از چه می‌خوریم

حالا که از شکنجه‌ی ابلیس رسته‌ایم

دیگر به گوش آینه نجوا نمی‌کنیم

از وعده‌های آینه طرفی نبسته‌ایم

◄ الف – سپهر

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي