يك توضيح و يك تقاضاي دقت “زانو” يا “زائو”R. Barahani-ر.براهنی

ژوئن 192006
 

شهروند – شماره ۱۰۷۸ ۱۶ ژوين ۲۰۰۶ – جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵
يك توضيح و يك تقاضاي دقت “زانو” يا “زائو”-رضا براهني

در سايت “همبستگي” در اينترنت مقاله اي از نويسنده محترمي چاپ شده، تحت عنوان “زبان زن ستيزي در ادبيات فارسي”، كه در آن نويسنده چنين مي نويسد: “علاوه بر اينها بسياري از ويژگي هاي زنانه را با كلمات تحقيرآميز توضيح مي دهند، مثلا زايمان كردن مي شود “تركمون زدن” تا جايي كه رضا براهني مي نويسد: تمام مردمي كه نفهميده براي استعمارگران هورا مي كشند، تمام آنهايي كه قلبشان مثل زائوي كثيفي كه از تن مندرسشان بيرون مانده است.”
منبع اين نوشته را در حاشيه، تاريخ مذكر ــ صفحه 207 نوشته اند.
ايراد اين قضيه كه اين خانم نويسنده نوشته اند در دو جاست: يكي اين كه بلافاصله پس از اشاره به زايمان كردن و تبديل آن به “تركمون زدن” اسم مرا آورده اند كه انگار من زايمان زنان را به “تركمون زدن” تعبير كرده ام. بر عهده ي اين خانم است كه نشان دهد چنين چيزي از سوي من صورت گرفته است. اين خانم اگر ارتباطي بين نوشته هاي من و اين تعبير خود ايشان پيدا كند، جايزه خواهد گرفت. هرچه بخواهد.
مسئله ي دوم اين است كه ايشان بايد به قرائت جمله اي كه از تاريخ مذكر خوانده اند، توجه ناچيز يك خواننده ي حرفه اي را هم مي افزودند و از خود مي پرسيدند كه چطور ممكن است “قلب” مثل “زائوي كثيف” از تن مندرس بيرون مانده باشد. غلطِ چاپيِ كاملا قابلِ اصلاح با چشم را تبديل به اعتراض به نويسنده كردن واقعا هنر مي خواهد. بايد بگويم “زائوي كثيف” نيست، “زانوي كثيف” است و اگر دقت مي كرديد اصلا نيازي به چنين انتقادي نبود. چرا كه به عقل جن هم نمي رسيد حتي جني به نام براهني كه “قلب” را به “زائوي كثيف” كه از تن مندرس بيرون مانده باشد، تشبيه كند.
كتاب تاريخ مذكر در سال 48 نوشته شده، بخش اعظم آن حمله به تاريخ مذكر ايران است. من افتخار دارم كه در آن تاريخ كتابي نوشته ام كه بسياري از فمينيست هاي ايراني در اين سو و آن سو بعدها از آن تمجيد كرده، حتي يكي دو تن از آنان، آن را كتابي دورانساز خوانده اند. كتاب در سال 48 امكان نداشت كتاب كاملي باشد و حتما اشتباهات فراواني در آن به نسبت پيشرفت فمينيسم جهاني پيدا شده است ولي بررسي هر كتابي بايد آن كتاب را در حد امكانات دانش آن دوره در آن موضوع در آن زبان قرار دهد. هم حد كتاب هاي پيش از آن را بگويد و هم حد بعد از آن را. از آن كتاب بيش از يك ميليون نسخه در ايران ناشر ]ناصرخسرويي[ در زمان انقلاب فروخته و پولش را هم به جيب زده. بعدا مقالات ديگري به كتاب افزوده شد و در سال شصت و يك يا دو به صورت دو كتاب در يك كتاب چاپ شده است. مقاله اي كه نوشته اين خانم به آن اشاره مي كند قبلا توسط علي ميرفطروس در مجله اي كه او در دوران دانشجويي در تبريز چاپ مي كرد به چاپ رسيده است. خود مقاله بخشي از اصل تاريخ مذكر نيست. اين اشتباه چاپي، در آن چاپ جديد راه يافته است. البته اين غلط چاپي نبايد به كتاب راه مي يافت تا شما را دچار اشتباه نمي كرد. علت حضور غلط تنها به اين دليل است كه نشانه ي همزه و نقطه نون، به علت خردي هر دو از چشم ناخلف بنده و حتي چشم مصحح حرفه اي دور مانده است. ولي با كمي دقت در فحواي جمله، شما مي توانستيد بفهميد كه كوچك ترين قرينه ي قابل قبولي براي “زائو” بودن در آن جمله نيست و فقط “زانو” درست است. اميدوارم پس از دقت در اين يادداشت، در صورت مجاب شدن، نويسنده گرامي آن مقاله اشتباه خود را اصلاح بفرمايند.
رضا براهني، تورنتو 7 ژوئن 2006

  2 دیدگاه به “يك توضيح و يك تقاضاي دقت “زانو” يا “زائو”R. Barahani-ر.براهنی”

  1.  

    doste mohtaram in eshareye in khanoom be zaoo ke hiich man dostan ra havaleh mideham ke roman aghaye berahani ra ##razhaye sarzamine man ra# bekhunand ta bebinand ba che nefratii va ba che ghalame zeshtii az zanan,,va bekhusus zananii ke har dalil be fahsha keshiide mishevand harf mizanad,,,az aghaye Berahani baiid ast ke in tuziiih ra benviisaad,,,ounghaadr fakt daar murede tahghiire zanan dar oun ketab hast ke fekr nakonam age ishoon ye tala daar mese digeh baraye defaiiye benvisand kafii bashe,,,

  2.  

    Aghaye berahanii hazrete abbasii in shuma nistiid ke jaii injurii neveshteiiid……Haammkhabegiiii ba yek faaheshe,shaashiidan va khalii kaardaane roodeha daar emaa va ehshaye adaame digariiist,,,,tusiifii be in lajaniii rajeh be yek zaan haata agar be ghoole shuma Fahesheye tabrizii ham bashaad,,,baaz ghabaahat dare ke hala feminist haam beshiiid

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي