ثانیه های گریزان ــ محمد الحضرمی شاعر عمانی / ترجمه : حمزه کوتی

مارس 022010
 

در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
کنگُره ی برج های کهن
ثانیه های گریزان
شعر : محمد الحضرمی ـــ شاعری از عمان

شب خیس می کند
کوی و برزن های روستایم را .
در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
کنگُره ی برج های کهن
برج هایی که به مزار
پیکارگرانی گم نام شبیه اند .
چیزی نیست تا سکوت مرگ زای را بشکند
جز پچپچه هایی که
در فضای جمجمه اوج می گیرند
و تو از آستانه ها و کوچه ها
گذر می کنی
با گام هایی لبریز هراس .

نخل هایی که از قامت خویش
سالیان سال برافراخته ترند
و رودکانی که در رگ های قلب ام
جریان دارند
و دوستانی که دوش در سرم
ازدحام کردند
این همه را … آی
چه کسی به خاطرم آورد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي