اشعاری از سمیر رافع شاعر سوری / ترجمه : حمزه کوتی
و پسرک کله شقی چون من
به دنبال ِ شهری ست
تا به آن پناه آورد از بارش ِ پُژ .
اشعاری از سمیر رافع شاعر سوری
گزینش و ترجمه : حمزه کوتی
ـــــــــــــــــــ
اختر زخمگین
هر شام ـــ گاه
چون اختری زخم ـــ گین
قلب ِ من ماه می شود
اندام های دخترکان را روشن می کند
و مساحت ها را شتک می زند
با رنگ ها .
از تپه ها بالا می رود
و بر دامنه ها
گنج هاش را می پاشد .
ـــــــــــــــــــ
سترونی
همه ی مردان ِ زمین
به خانه باز می گردند
و دست هاشان را
بوسه های فرزندان پُر می کند .
اما هنگامی که
به خانه باز می گردم
مثل ِ همیشه
دست ِ مادرم را می جویم .
ـــــــــــــــــــ
اندوه ها
تنها تویی که
قانون را می شکنی
مادر !
همه ی مادران
از اینکه فرزندان شان بزرگ می شوند
خوشحال اند
مگر تو .
فنجان ها را از اندوه پُر می کنی
و همه را پشت بند هم
می نوشی .
ـــــــــــــــــــ
حلقه
شهر به دنبال شبی ست
که جمع کند پهلوهاش
پیش از خفتن
و شب به دنبال پرسه گردانی ست
با پالتوهایی پشم ِ سخره انگیز
تا که فراش بخوانند
به جام ِ شرابی و سیگاری
و سیگار به دنبال ِ
پسرک کله شقی ست چون من
تا او را به گردش برد
در کوچه ی دو زن
و پسرک کله شقی چون من
به دنبال ِ شهری ست
تا به آن پناه آورد از بارش ِ پُژ .
ـــــــــــــــــــ
کرنش گری
هر چند بزرگ می شوی
باز شمع ها را در روز تولدت نمی خواهم .
هر چند رنگ ِ چشم هایت
عوض شود
باز بس نمی کنم
از مغازله ی آنها .
هر چند دلسختی کنی
صدای خود را به لاییدن
بلند نمی کنم
و چیزی از این قِبَل نخواهم کرد
مادامی که در قلب ِ بزرگت
جایی دارم .
ـــــــــــــــــــ
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.