مردی که ریاضی نمی دانست /شعری از خدا مراد فولادی

 شعر
ژانویه 312010
 

فکر کرد ادم ها هم صفر اسکناس اند
چند تای شان را که بردارد
میلیون را می کند یک رقمی

……
مردی که ریاضی نمی دانست

فکر کرد ادم ها هم صفر اسکناس اند

چند تای شان را که بردارد

میلیون را می کند یک رقمی

وازتجمع بی دلیل این همه عدد در یک جا

جلوگیری می کند.

پیش خودش حساب کرد

صفرها را که زدم

بعدش نوبت اعداد بزرگ تر است

خیال همه را راحت می کنم

از این همه صفروعدد

و همه را کت بسته

می برم خدمت یک.

بیچاره نمی دانست

عددها

به حرف کسی با هم جمع نشده اند

واگر بلند می کرد سرش را

از روی کاغذ

می دید

عددها

در خیابان های اطراف خواب و خیا ل او

رژه می روند و

نظام جمع می کنند

تا پاک کنند از روی جمع دوستانه شان

همه ی یک ها را.

هی!

بیسواد مگر باشی

که فکر کنی

میلیون همین چند تا صفر دور و بر تو اند

زانو زده در برابر یک .

وقتی بیرون بیایی

از پنجره ی خواب و خیا ل

می بینی

جمع رفیقانه ی عددها

پاک کرده اند از روی هستی خود

همه ی یک ها را.

٧ دی ١٣٨٨

  یک پاسخ به “مردی که ریاضی نمی دانست /شعری از خدا مراد فولادی”

  1.  

    wow…besyar aali bood vaghean por ma’ni va amigh soroode shode bood

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي