تجلي / جلال خسروی

 شعر
دسامبر 132009
 
J.Khosravi

و قِر مي خورد هنوز
تا در ازل پرتو حسن ت
ثابت
….

تجلي

جلال خسروی

پایين ترَت منم

از پلّه ها كه پایين

پایينِ تو منم

كلّه اي كه خدا تراشيده

بر لب هات

كه قرمز بود

و قِر مي خورد هنوز

تا در ازل پرتو حسن َت

ثابت

در اين گندي ی بي مزه

كِش نمي آيد دست هام

در سفيدي تك پوش َت

بر عكس هم

كِش كه مي آيد

سيگارت را

كشكي در اين جهان

آمدم كه بساب اَم

در چين دامن َت

كه پایين

ز تجلي دم زد .

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي